نقد و نظر

جای خواندن و شنیدن نظریات مردم

نقد و نظر

جای خواندن و شنیدن نظریات مردم

نظرات شما

نظرات 119 + ارسال نظر
حسین آشنا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:25 ق.ظ http://ashena747.blogfa.com

سلامی به بزرگی دلت وبه زیبایی صدایت.
داود جان آهنگ هایت را شنیدم.کارهای بسیار زیبا ومتفاوتی انجام دادی.بسیار زیبا ودلنشین بود.
انشاءالله که همیشه موفق باشی.

همسفر یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام :
هنر و کمالات جناب سرخوش نیازی به تعریف ندارد.
آنچه خوبان همه دارد تو یکجا داری.
جناب سرخوش اگر در آلبوم جدید ۱ آهنگ مذهبی داشته باشید خیلی عالی خواهد بود.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:54 ب.ظ

http://senabolagh.blogfa.com/تجلیل از چهاردهمین سالروزشهادت بنیان گزار جنبش عدالت خواهی رهبر شهید عبدالعلی مزاری به عنوان

یادی از آیینه عدالت


جمعه 23/12/1387 در تهران توسط گروه فرهنگی هنری مسافران سپیده ومهاجرین مقیم بر گزار گردید

استاد بزرگوار موفق باشی

نیک چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ

طرح های زیربنایی برای افغانستان
ورود





مبارزه با فقر
دانلود کتاب الکترونیکی


مبارزه با بی سوادی
آر اس اس


ترویج عدل و برابری در افغانستان
معرفی این سایت به دوستانتان


عدالت انتقالی و محاکمه دزدان، خاینان و جنایتکاران


ترویج آزادی های مدنی مانند آزادی رسانه ها


قانونمند کردن حضور نیروهای بین المللی در افغانستان و...

http://www.ramazanbashardost.com/index.php




نیک چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:18 ب.ظ http://tavkhana.blogfa.com

درود
درود . نیک هستم . پس از چندی آغاز به نوشتن کردم . دلیلی هم برای این وقفه ندارم! امید دارم که خوب باشید و به خوبی زندگی کنید . آمدم تا بگویم که من هنوز هستم ! از من نرنجید و مرا بپذیرید .

نادری- مسکو یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ب.ظ http://naderi-asef.blogfa.com/

سلام جناب سرخوش عزیز،
امید که به خیر رسیده باشید پیش خانواده محترمتان.
و امید که ماندگیهای یک هفته نخوابیدن ها رفع شده باشد.
حقیقتا من در طول یک هفته یی که با هم بودیم، شما را نه تنها آوازخوان و آهنگ ساز و معلم موسیقی، بلکه دانشمندی در عرصه های فرهنگی، فلسفی، هنری و ... یافتم.
همیشه سبز و بهاری باشید.

زمان بیک پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ب.ظ

درود بر ستاره هنر میهن داود سرخوش. می خواهم بگویم که دوستان شما از گوشه های این دنیا به این سایت سرمی زنند تا درباره کارهای جاری و آینده شما باخبر شوند. اما در این سایت درباره کارهای هنری آینده شما آگاهی درج نشده و اگر شده تنها در دو و سه جمله نگاشته شده است. خواهش همه ما این است که درباره البوم ها و اهنگ های آینده تان توضیح بیشتر بدهید. این دو آلبومی که قرار است برآید کی بدست ما خواهد رسید. کنسرت های آینده شما در کجا خواهد بود. در حال حاضر مصروف چی فعالیتهای هنری هستند و همه اینها سوالاتی است که در ذهن همه ما هرروزه می آیند.

اسد بودا جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ق.ظ

نوستالوژیای بودن با دوستان

امروز پنجشنبه است، فردا جمعه خواهد بود و کسالتِ تعطیل. منم، علی، حسین و رحمت. قصه های ناتمامی زندگی و «فصلِ سبزِ خاطرات» بهاری مان را با «عطر گل های» با آخرین آلبوم «داود سرخوش» ورق می زنیم: «مریم». مریم که بنا به روایت «داود سرخوش» چقدر سبز و چه اندازه بهار است. من معمولا از آن دست موسیقی های خوشم می آید که مرا به عالمِ انزوا و تنهایی می برد، به دشتِ پنهاورِ درون، اما مریمِ داود رویای بودن در جمع را در جانم شعله ور کرد. یک حسِ دیونوسوسی در من به وجود آمده که کاش این موسیقی را در یک فضایِ جمعی گوش می دادیم، فضای شبیهِ یک «پارتیِ شبانه» که گروهی مست و شادان و «سرخوشانه» همچون سایههای افلاطونی، تصاویر حقیقتِ دیونوسوسی زندگی را به نمایش می گذارند. سرخوش همیشه حماسی خوانده است، آن هم به صورتِ فولکلور، اما آن چه بیش از همه در مریم نمود دارد، کسالتِ شهر است و نوستالوژیایِ غربت. این حس غربت و کسالت فردگرایانة شهراست که مرا نا خود آگاه به میانِ جمع می راند؛ به جایی که اندکی شادی و مستی و باشد. در سرخوش، حتی در حماسی ترین ترانه هایش ردِ پای فاجعه مشهود است؛ اما در مریم به جز فاجعه نوعی تجربة کشندة غربت و آوارگی نیز نمایان است. امید وارم با این البوم روزی در یک فضایِ شاد مستیِ جمعی و بی خیالیِ گروهی را تجربه کنم. سرخوش با انزوایِ شهری اش را مرا به درونِ جمع می راند، یک تاثیرپذیریِ کاملا معکوس و احساسِ سفر به «تابشِ باغچه سار» که «مریم با سبدِ پر ز انارش» از آن جا می گذرد و در جمعی با موهای افشان و «تیت پرک.» تنهایی خوب است و حفظ فاصله با جمع یک ضرورت، اما هر از چندگاهی گم شدن تجربة گم شدن در رقص و شادی جمعی نیز یک ضرورت است؛ گاهی فقط یک «خلوتِ جمعی» می تواند به خستگی ها پایان دهد. من از کسالتِ شهر خسته ام، از تنها بودن در خیابان های شلوغی و پر سر وصدا می خواهم در صدای سرخوش با «بانویِ آتش نگار» خویش برقصم تا زخمهای روزگارم را در چشمانِ قشنگِ او تسکین دهم. تا کی همچون احساسِ یک درد ماهتابِ خستهای انزوا و تنهایی را به نظاره بنشینیم؟! «سردم! سردم! احساسِ یک دردم!.» فقط در پناه یک یک شادیِ جمعی میتوان از این سردی و زخمِ تلخ روزگار اندکی فاصله گرفت و با قرائت یک «انجیل مریم» درد مصلوبیت را تسکین داد.
از «غمگینانه گریستن» خسته ام، کاش می شد «سرخوشانه» شادی و مستی جمعی را تجربه کرد. «همه از دل دل دل، همه از یار یار یار شکایت دارند» اما من از بهارِ تنهایی و تنهایی در بهار. سرخوش نوستالوژیایِ غربت دارد و من نوستالوژیایِ بودن در جمع دوستانم را.

سوسن شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ق.ظ

You deserve the best metal gold ever...I love your songs...all of them....you are best singer Over In The World God Bless You

جاوید سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ق.ظ

سلام داود جان سرخوش. درباره زیبایی های ترانه ها هرچی گفته شود کم است. چرا البوم جدید بیرون نمی کنید. دو البومی که در این سایت از آن ذکر کرده اید چرا آماده نشده است. چرا اینقدر کم کاری می کنید فکر نمی کنید که حیف است اگر این استعداد خود نهایت استفاده ره نکنید.

علی شفیعی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

سلام و درود به استاد عزیز اقای سرخوش.
شما میدانید که در برخی چیز ها بواسطه خوش نوازی تان غیرت هزاره ها را بجوش آورده اید. بجز شما کسی وجود نداشت که اسم هزاره را به زبان بیارد و هزاره را شما دوباره به دنیای حقیقت زنده کردید که ما هم حق داریم که در این کشور صاحب مرده زندگی کنیم.

تکین پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ http://rooz-haye-tekrari.blogfa.com

سلام بر داوود عزیز!
از ایران هستم. آهنگ "جاره جو " یکی از زیباترین و شادترین آهنگهایی بود که در عمرم شنیده ام. تبریک فراوان.
متاسفانه علیرغم اشتراکات فراوان فرهنگی، مردم دو کشور افغانستان و ایران آشنایی مناسبی با تولیدات فرهنگی همدیگر ندارند. امیدوارم در آینده این فاصله ها کمتر و کمتر شود.

حسین سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام داود عزیز.
ترانه های البوم مریم شما بسیار زیبا هستند. اما چرا در این سایت نوشته نکردید که شعرهای البوم مریم از کیست. ما بسیار بی صبرانه منتظر دو البوم جدید شما می باشیم. چرا این دو البوم جدید شما نشر نمی شوند. یک خواهش دیگه داشتم و ان اینکه اگر لطف نمایید درباره فعالیت های هنری خود در اتریش در این وب سایت نوشته کنید بسیار خوش می شویم. من یک پیشنهاد دیگه داشتم و اینکه اگر شما کانونی یا مرکز هنری موسیقی را رهبری و اداره می کنید در صورت نیاز هستند بسیاری از طرفداران صدای شما که در گوشه و کنار دنیا علاقه مند حمایت مالی از کانون هنری شما می باشند. اگر کانون هنری شما نیاز به حمایت مالی داشته باشد لطفا در این سایت اعلام نمایید تا طرفداران صدا و هنر شما بتوانند به سهم خود در غنا و پیشرفت موسیقی داوودی خود نقش ایفا کنند. با آرزوی موفقیت شما و شتاب بیشتر در نشر و ساخت آلبوم ها و آهنگ های زیبای بیشتر شما.

من باز مانده یک فاجعه هستم شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:30 ق.ظ

سلام بر داود سرخوش، جاری کننده خون در رگهای قرنهای خشکیده. بی شک نقش انقلابی که داود سرخوش در احیا و باز گویی حقایق مردم افغانستان داشته کمتر از نقش رهبر شهید غبدالعلی مزاری نبوده و نیست. یاهووووووووو
http://www.urozgan.org/fa/index.php?news=245

رازاک چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.razak.blogfa.com

باعرض سلام فراوان خدمت هنرمند خوب وعزیز دیار ملت وکشور عزیزمان امید به آنکه باآرزوی سلامتی بتوانیدادامه رو کارهای زندگی وهنریتان باشیدشاهدکارهایماندگارتان بشیم.درجمله کلمه ماندگار استفاده کردم بنظر من کلمه دربین هنرمندان مفهومی دگر دارد.اما درهجوم کارهای هنری امروز بی اهمیت شده وکسی به این مبنا فکر نکند میتوانید کارهایی عرضه کند فقط ازنظر کمی نه کیفی.ازبین خوانندگان فارسی زبان به نظر من اقای داریوش اقبالی به این مسئله واقف هست واین طرزفکر اورا محبوب ماندگار کرده واورا از دیگر خوانندگانجداکرده او با کارکردن با هنرمندانی مثل اردلان سرفراز فریدزلاند ایرج جنتی کارهای فوق العاده خصوصا دراین اواخراز او می شنویم
من متولد منطقه دایکندی وبزرگ شده ایران هستم وازاین قصددارم به کار ترانه سرایی بپردازم واقای سرفراز وعطایی الگو بگیرم خوشحال میشوم مرانصیحت کنید
من اگه برم دیگه برنمی گردم
آخه از گرمای وجودشماسرد سردم
من اگه برم رفتنم رفتنه
رفتن از دیارتون نیست رفتن من موندنه
می خوام توروشن روزدیگه خاموش بشم
ازخاطره ها بکنم ازیادتون دیگه فراموش بشم
من اگه برم دیگه برنمی گردم
اخه پرغمم پر دردم
من همون اشک دیروز لبخند فردا سوز امروزم
که می سازم و در سوزتو می سوزم
تورو قسم به رنگ پاییز قسم به هرچه داری
چه درخلوتی چه دراوج بیقراری
دیگه منو صدا نکن
منو هم بند غمها نکن
بگذاربرم باخودم عشقم بارویایم
تنهانیستم خودرا سپردم به خدایم
من اگه برم دیگه برنمی گردم
چوبرگی سبزبودم حالا زرد زردم

اگه آسمون بگرید زمین می خندد پس گریه نکن
اگه فلک بایستد زمون می گردد پس گریه نکن
من که رفتم توکه هستی پس گریه نکن
امروز باغمی فردا درشورومستی پس گریه نکن
نه بهاران برای من می ماندو نه زمستان برای تو
نه ازامروزخود می دانم نه ازفردای تو
اشک همیشه نمی مونه پشت چشمامون
عشق لحظه ای است ونه همیشه توی قلبامون
هرچه خبر از غصه اومدازغمش جداباش
صبوری کن تلاش کن همیشه باخداباش

دریا جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ق.ظ

استاد داود سرخوش همچو خون در رگهای جامعه ما جریان دارد با صدایش در قلبها جای میگیرد با آوازش جامعه ای را رهبری میکند ما با داشتن داود سرخوش به خود می بالیم از پرده برون ای دلم غرق تما شا ست تقصیر دلم نیست تما شا ی تو زیبا ست

باور، تورنتو سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:37 ق.ظ

سلام به استاد سرخوش و دیگر دوستان صمیمی
تاریخ یک جامعه یعنی حقیقت یک جامعه و حقیقت یعنی باور، باور یعنی فرهنگ، دین ،تمدن، و باور یعنی هر آنچه که آحاد یک ملت را یه روشنای و درک دقیق میرساند. من به عنوان یک انسان و پیوند من با مردم و خانه من سالهای زیادی نظاره گر ا تا ی بودم و در نتیجه به این باور رسیدم که بنیاد بی اتفاقی توسط آشنا یا بیگانه امروز به دیوار های پولادین تیدیل گردیده که هر نژادی را در افغانستان در انحصار خود قرار داده . تا آنجای که میشناسم یودند مبارزین که جانانه در شکستن این سد روشنفکرانه مبارزه کردند. به هر تقدیر میخواهم بگویم جنگل آتش گرفت و تر و خشک با هم سوخت اما بیشترین آسیب را هزاره ها دید. انگشت اتهام من طرف هیج پشتون،ازبک یا تاجیک نیست . طرف کسانی است که باور مردم را به آب و آتش انداخته و می اندازند. تا باشد مادران سرزمین خسته من شاهد تولد سرخوش های دیگر و تاریخ های دیگر باشد. نباشد آنروزی که برادران دیگر اقوام دین، تاریخ و گلهای سرخ دل افگار مان را غرق در بستر دریا کند. ای دریا تو لااقل باورهایمان باور کن. در ادامه نبشته ای از جواد خاوری را میخوانیم.
.غریقی به نام گل سرخ دل افگار
محمدجواد خاوری
اشاره: یکی از کتابهایی که توسط وزرات اطلاعات و فرهنگ افغانستان،‌ به جرم اشاعه اختلاف قومی در آب افکنده شد «گل سرخ دل افگار»،‌ نوشته محمدجواد خاوری است. نویسندۀ این کتاب در واکنش به این عمل چنین نگاشته است:
گل سرخ دل افگار، دختر ماه صورتی بود که یک بار در افسانه ها طعمه گرگها شد و فقط سه قطره خونش به زمین چکید و از جای شان سه شاخه گل سرخ رویید. بار دیگر در نزاغ دو قوماندانی که عاشقش شده بودند کشته شد تا قبیله اش از آتش جنگ در امان ماند. و بار سوم در دریای هیرمند غرق شد تا وحدت ملی پا برجا بماند
گل سرخ دل افگار، قصه سنگ و سکوت است. قصه آه های فروخورده. قصه آرزوهای به زبان نیامده. قصه حقیقت های تلخ.
گل سرخ دل افگار، قصه روستایی در گوشه ای از هزاره جات است، جایی که اگر بگوییم دوزخ است، باید قبول کنیم که مردمش آن را به بهای بهشت خریده اند. دل شان به چشمه ای خوش است که از آسمان می تراود و پشت شان به کوهی گرم است که ناف دنیاست. گل سرخ دل افگار، قصه همان ماجرای شومی است که نگفتنش سزاوارتر است و اگر زبان درازی از سر بی پروایی بازگویش کند، باید پیش از آن که شومیش دامنگیر خلق شود، زبانش را برید و قصه اش را به دریا انداخت.
گل سرخ دل افگار قصه آدم است و شیطان. قصه دیو است و پری. قصه خداست و ملایک. نه نه نه، قصه هیکدام نیست؛ فقط قصه آدمی است. قصه هزاره وافغان است. دو برادری که اعضای یک خانواده اند و خواه ناخواه با یکدیگر جگرجنگی دارند و چون یکی ناتوان تر است، لتی هم می خورد و حقی ازش ضایع می گردد، ولی هیچ عیبی ندارد، تا بوده همین بوده، یک روز دست به جاغه و یک روز دست به کاسه. اگر گوشت هم دیگر را خورده اند استخوان یک دیگر را باقی گذاشته اند.
گل سرخ دل افگار قصه تبعیض نژادی و تعارض قومی است. حقیقتی که سایه اش را چون تاریکی مطلق بر همه گسترده و اینک لازمه زندگی همه شده است. آن قدر بدیهی است که شکی در باره اش به ذهن نمی آید، آن قدر به جاست که سوال از آن بیهوده است و آن قدر رواست که سخن از آن را گناه است.
سالها ما دور هم نشست ایم و قصه پادشاهان روزگاران گذشته و سرزمین های دور را برای هم نقل کرده ایم و خوش بوده ایم که خوبی و بدی شان به ما نمی رسد. حالا از عجایب روزگار، قصه گویی آمده پس از قصه شاه و ملکه، قصه خود ما را گفته است. قصۀ نیکه و دنگر، قصۀ توپیکی و قمر، قصۀ افغان و هزاره. آه که قصه ما چقدر تلخ است! چنان تلخ که چهره ها را دژم می کند؛ چنان تکان دهنده که خوابها را می پراند؛ چنان هول انگیز که زهره ها را می ترکاند. عجبا از قصۀ ما! چقدر گفتنش شرم آور است! برای همین است که اوقات همه تلخ شده است. حیف آن آرامش و امنیت نیست که به هم بخورد! حیف آن خواب و خیال نیست که آشفته شود! حیف آن عیش مدام نیست که ضایع گردد! پس لعنت به این قصه گو! سزاست که زارش بکشند وقصه اش را به دریا افکنند.
گل سرخ دل افگار بازتاب دهنده واقعیت اجتماعی ماست. برملا کننده دردها و نشتری بر زخم کهن. آیا با کتمان درد و پوشاندن زخم می توان از گزندش در امان بود؟ تبعیض نژادی زخم کوچکی بر انگشت ششم ما نیست که پنهان شود، دمل چرکینی بر پیشانی ماست. سالیان سال است که می بینیم و درد می کشیم، ولی نادیده می انگاریم. گاهی هم به تعارفات رویش را می پوشانیم و وانمود می کنیم که بهبود یافته، اما خودمان خوب می دانیم که پنهانش می کنیم، نه درمان. به راستی کتمان همیشگی این حقیقت، چشم حقیقت نگر و قضاوت گر ما را بسته است. حالا اگر یکی بیاید آیینه ای در برابر ما بگیرد و ما خود را آن گونه که هستیم بنگریم، به یقین از چهره کریه خود هراس می کنیم. ما باید پی این هراس را به تن بمالیم. ‌ پیامد این هراس آگاهی است. آن وقت است که اگر اهل صلاح باشیم در رفع نواقص مان خواهیم کوشید.
گل سرخ دل افگار- چنان که گفته اند- قصد تفرقه اندازی ندارد، بلکه در پی برملا کردن تفرقه است. تفرقه و تبعیض بوده که باعث نوشتن گل سرخ دل افگار شده است. در داستان «عشق بازی» پسرهزاره عاشق دختر افغان می شود. اما سنت قومی، به آنها اجازه عاشق شدن را نمی دهد. طبق سنت قومی پسرهزاره ای که جسارت کند و عاشق دختر افغان شود، سزاوار قتل است. بین این دو قوم فقط دشمنی می زیبد نه عشق. اما در داستان این پسر و دختر بر خلاف سنت قبیله ای خود حرکت می کنند و از جان و دل عاشق هم می شوند. حالا تقرقه در این داستان است یا در واقعیت عینی ما؟ در داستان چهار «طرف قبله است» نجف عاشق مار است. چیزی که دیگران از آن می گریزند و دشمنش می دانند. نجف تنها مار را دوست ندارد، بلکه افغان و تاجیک و ازبک و ترکمن و بلوچ را هم دوست دارد. همیشه در زیستگاه های آنها می رود و شب در خانه ها شان می خوابد و نان شان را می خورد. او خود هزاره است و هم نژادان خود را به دوستی به دیگر قبایل دعوت می کند، اما هیچ هزاره ای به حرف او اعتماد نمی کنند و از خود و دعوتش متنفرند. هزاره هایی که حرف او را باور نمی کنند و نمی توانند با او همراه باشند، نمایندگان واقعیت عینی و بیرونی اند. اما نجف که به افغان اطمینان می کند و آسوده در غژدی او می خوابد و دیگران را به دوستی با او می خواند، فقط یک شخصیت داستانی است. حالا تفرقه کجاست؟
در داستان «شبی که نیکه را سایه گرفت» نیکه که خان یکی از قبایل هزاره است، از شدت نفرت و هراسی که از افغانها دارد، در واپسین لحظات عمر دچار جنون می شود و اطرافیان خود را به شکل افغان می بیند. او که تا توان داشته با افغانها دشمنی کرده و جنگیده، در آخر عمر که ناتوان می شود، مشاعرش را از دست می دهد و خود را بی کس و یاور بین انبوهی از دشمنان حس می کند. عاقبت ملایعقوب با تلقین زیاد به او می باوراند که کسانی را که او افغان می بیند، افغان نیستند، بلکه اقوام و آشنایانش هستند. و او پس از باور این تلقین به آرامش می رسد. این داستان با تصویر کردن واقعیت اجتماعی، در فضای داستانی به نیکه خشمگین تلقین می کند که کسانی را که او دشمن می پندارد، دوستانش هستند. این که ما یکدیگر به چشم اوغان و هزاره می نگریم، فقط توهم است و گر نه ما در واقع با هم قوم و خویشیم.
مواردی را که متولیان امر باعث تفرقه دیده اند، باید در همین سه داستان باشد، بقیه داستانها از زاویه های دیگری نگریسته اند و انگشت روی دردهای دیگر گذاشته اند. می بینیم اگر تلخی یی در نقل قصه هاست ناشی از تلخی خود واقعیت است. دیگر سر در زیر برف کردن و چشم بر واقعیت بستن بس است. اگر ما از خدشه دار شدن وحدت ملی می ترسیم، باید با آگاهی در تحکیم آن بکوشیم، نه با تجاهل و تغافل. اگر بپذیریم که وحدت ملی در کار است، عملکردهای نژاد پرستانه آن را متزلزل می کند، نه طرح مسئله. طرح مسئله همیشه مقدمه حل مسئله است. متاسفانه ما هنوز عادت به کتمان و انکار داریم. فکر می کنیم با پاک کردن صورت مسئله، قضایا حل می شوند. ما صد که سکوت کنیم اما در عمل رفتار تبعیض آمیز و تعارض گونه داشته باشیم، به وحدت نمی رسیم. وحدت ملی را گروه های قومگرایی می شکنند که مسلحانه به محدوده زندگی دیگر اقوام تعرض می کنند. وحدت ملی را کسانی می شکنند که از این نوع حرکتها در عرصه سیاسی حمایت میکنند، نه نویسنده ای که با قلمش این واقعیت ها را انعکاس می دهد. بیایید تاب تلخی حقایق را داشته باشیم. اگر وحدت و دوستی آروزی ماست، چه باک اگر عرق شرمی از کردار گذشته بر پیشانی مان بنشیند؟ اگر جرئت اعتراف نداریم، لا اقل تحمل شنیدنش را داشته باشیم. پنهان کردن آتش زیر خاکستر به معنی ایمن بودن از آن نیست.

برگرفته شده از سایت "دردری"
...

نادری چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.naderi-asef.blogfa.com/

سرخوش گرامی سلام
امید که خوب صحتمند و سالم باشید.
خاطره روزهایی را که در شهر مسکو بودید را همیشه با دوستان یاد می کنیم. تمام دوستان که در مسکو با شما دیده بودند، سلام های گرم خدمت شما دارند.
بهروز باشید.

زمان پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ق.ظ http://za-amiri.blogsky.com

گفتی که : چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر

اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

هر جا که هستی شاد و موفق باشی من که بی صبرانه منتظر آلبومهای جدید شما هستم.
قربانت
م.زمان امیری(خدری)

علی دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ب.ظ

سلام بر داود عزیز. داود جان واقعا حیف هست حیف هست که از آوازت و استعدادت آن طور که مردم انتظار دارند استفاده نمی کنید منظورم این است که باید آلبوم های بیشتر بسازید حیف هست واقعا حیف هست. این مسئولیت شما در برابر این ملت هست اگر کم بخوانید این مردم هرکز شما ره نخواهد بخشید.

عزیز نوری سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ http://http:/

سلام داود سرخوش جان قند یگانه اواز خوان محبوب و عزیزی هزاره من از طرفداران سر سخت شما هستم وهمیشه از شنیدن اهنگهای شما لذت میبرم بسیار دوست دارم من بی صبرانه منتظری اهنگهای ویدو کلب های جدید شما هستم هریکیک از اهنگهای شما دلنشین وزیبا است شما عزیزی ملت قهرمان هزاره هستی
برادر کوچگ شما عزیز نوری از لندن

علی اکبر فرهنگ چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:13 ق.ظ http://daifolad.blogfa.com

سلام ودرود برشما !
شما آوازخوانی هستید به بزرگی تمامی دنیاه وبلکه بزرگتر ازان.
من وهمه دوستدارانتان منتظر برگشت شما به کشورهستیم .
امیدوارم درین باره چیزی بگویید !

رحیم جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ب.ظ

درود و احترام بر استاد بزرگوار آواز خوان پرآوازه افغانستان.
جای افتخار و سربلندی ما هستی. من در کنسرت با شکوه و زیبای شما در ایتالیا شرکت داشتم. به نظر من اگر از اجراهای این کنسرت هم مانند دیگر کنسرتهای یتان ویدیو تهیه می کردید بسیار خوب می شد. چون چنین لحظاتی نادر است و باید تصویر و ویدیوی ان ماندگار مانند. درست است که با استفاده از موبایل ویدیوهایی ثبت گردیده اند اما این ویدیوها کیفیتی که شایسته کنسرت شما را داشته باشد ندارند. من یک خواهش عاجزانه از شما داشتم و اینکه اگر می توانید یکی از آهنگ های قدیمی شما که در کنسرهای تان در سالهای 1996و 1998 اجرا کردیده اید را برایم ایمیل کنید. خوشحال می شوم اگر می توانید برایم یک آلبوم بفرستید خیلی بهتر می شوید.

داود جان عشق به صدا و هنرت آمیزه وجود ماست. آوازت همواره مونس و همراه تنهایی من بوده و است. شما اسطوره تاریخ ترازدی گونه ملتی هستید که زخم های ستم بر دوششان با مرهم هنر شما التیام می گیرد. آهنگ های شما مرزهای چغرافیای منحصر به تعصب و کورنگری را بخوبی درهم نوردیده اند و ضمیرهای ناآشنا به موسیقی را بیدار کرده اند. در قلب من هستی داود عزیزم.

مادر یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ق.ظ

یا زهرا
مایم و نوای بی نوای
بسم الله اگر حریف مایی
داود با صدای پرتراوتش به روح و روان. حق و حقیقت تازگی میبخشد.
ز موج ز هستی گرامی تر است
یکی میهن و دیگرش مادر
استاد سلام
خواهش یا پیشنهاد از طرف یک فرزند. اگر در آلبوم جدید یک آهنگ برای مادر بخوانید مادران و فرزندان مدیون مهربانی هایتان خواهد شد.
یا علی مدد

نویسنده: محمدکاظم کاظمی سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ق.ظ

دوستانی که رسانه‌ای در اختیار دارند اگر بتوانند این بیانیه را انتشار دهند، خدمتی به فرهنگ کشور ما کرده‌اند.
بیانیه فرهنگیان مهاجر افغانستان،راجع به واقعه در آب افکندن هزاران جلد کتاب در ولایت نیمروز.

کتاب، این گنجینه معارف بشری، از دیرباز در میان جوامع متمدن و فرهنگ‌دوست حرمت خاصی داشته است، به‌ویژه در کشور ما که دارای سابقه روشنی در دانش‌دوستی و فرهنگ‌پروری بوده است.
با این همه نمی‌توان از یاد برد سرگذشتهای تلخی را که در مقاطعی از تاریخ بر کتابها و کتابخانه‌ها در کشور ما رفته است، از دوران تهاجمهای مغولان گرفته تا عصر حاکمیت سیاه طالبان. چنین بوده است که جامعه ما گاه به گاه شاهد کتاب‌سوزی‌ها و کتاب‌شویی‌ها بوده است و چه خسارتها که از این ناحیه بر فرهنگ مکتوب کشور وارد شده است.
واقعه معدوم کردن و در آب افکندن کتابهای متعلق به جمعی کتابفروش و ناشر در روز دوم جوزا (خرداد) 1388 که در ولایت نیمروز و با آگاهی و هدایت وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور صورت گرفت، یادآوری ماجراهایی بود که پیش از این بر سر کتاب و کتابخوانی در کشور ما آمده بود، آن هم در روزگاری که فرهنگ مکتوب کشور بیش از هر زمان دیگر آسیب دیده است و دولت اسلامی افغانستان هم بیش از هر زمان دیگر مدعی رعایت قانون‌مداری و مردم‌سالاری است.
ما، مراکز و مؤسسات فرهنگی،هنری،ادبی، دانشجویی و جمعی از نویسندگان، ناشران، ویراستاران و روزنامه‌نگاران کشور ضمن نگرانی از وقوع چنین حوادثی در زمانه‌ای که فرهنگ جهانی به سوی مدارا و شکیبایی میل دارد، ضمن اظهار همدردی با کتابفروشان و ناشران خدومی که در این زمانه عسرت سرمایه مادی و معنوی خود را صرف گسترش فرهنگ کتاب‌خوانی کرده‌اند، این رفتار متعصبانه و غیرمنصفانه را محکوم می‌کنیم و از دولت افغانستان خواستاریم که ضمن اعاده حیثیت از خدمتگزاران کتاب و کتابخوانی در کشور و جبران خسارت سنگینی که از این ناحیه بر آنان وارد شده است، مانع تداوم چنین رفتارهایی شود.
هم‌چنین از دستگاههای مسئول خواستاریم که با تنفیذ و اجرای قوانین و مقرراتی شفاف و جامع برای نظارت بر انتشار و خرید و فروش کتاب، ضمن پرهیز از رفتارهای خشن و غیرفرهنگی که دیگر زمان آن سپری شده است، این زمینه را فراهم آورند که ناشران و کتابفروشان کشور با احساس امنیت مادی و معنوی به خدمت خویش ادامه دهند، چون هیچ پسندیده نیست که ارگانهایی که علی‌رغم وظیفه فرهنگی خود در این سالها حتی یک عنوان کتاب سودمند در زمینه فرهنگ و دانش کشور منتشر نکرده‌اند، فقط وظیفه محو و نابودکردن کتابها را برعهده داشته باشند، آن هم بدون احساس مسئولیت نسبت به خسارتی که از این ناحیه متوجه فرهنگ و دانش و خدمتگزاران آن در کشور می‌شود.
1- مؤسسه فرهنگی،هنری وادبی (در دری).
2- خانه ادبیات افغانستان.
3- انتشارات عرفان(محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی).
4- خانه کودکان افغانستان.
5- شورای سرپرستی مدارس خود گردان مهاجرین.
6- شورای فرهنگی آموزش مدارس مهاجرین.
7- مؤسسه هنری هادی فیلم.
8- مؤسسه فرهنگی هنری نما فیلم.
9- انجمن فرهنگیان و هنرمندان افغانستان.
10- انجمن ادبی کلمه.
11- مؤسسه فرهنگی اجتماعی سراج.
12- نهاد علمی فرهنگی کوثر.
13- بنیاد فرهنگی تحقیقاتی علامه شهید بلخی.
14- مؤسسه فرهنگی پژوهشی راه فردای افغانستان.
15- مجمع فرهنگی دانشجویان افغانستان(فدا).
16- کانون تحصیل کردگان افغانستان.
17- نشریه بلخ دانشجویان افغانستانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
18- انجمن منادیان همبستگی.
19- انجمن دانشجویان افغانستانی دانشگاه های اصفهان
20- هیئت تحریر فصلنامه علمی پژوهشی کلکین دانشگاه اصفهان.
21- انجمن فرهنکی هنری (سایبان آبی)
22- مجمع دانشگاهیان افغانستان
23- مؤسسه علمی فرهنگی افق نوین
24- فرهنگیان افغانستانی مقیم اصفهان وجمع بسیاری از فرهنگیان ساکن شهر های تهران،مشهد، قم، شیراز و...

روح لله غلامی چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.mihan-tamqol.blogfa.com

سلام داود جان امید وارم که همیشه سلامت باشید وهزاران سال عمر کنید.
امید وارم که به وبلاگ ناقابل من هم سری بزنید

ملی گرایان میهن شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:52 ق.ظ

داکتر بشردوست .... برای افغانستان

راضیه شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

درود بر داود سرخوش هنرمند و هنرآفرین دوست داشتنی
داود جان بسیار صدای زیبا داری و این برهمه آشکار هست اما متاسفانه در کشورما قدر هنرمند آنطور که باید دانسته شود نمی شود. در ذوق ما ترانه های آلبوم مریم بسیار زیبا هستند اما شما بسیار کم آهنگ می سازید بهتر هست که بیشتر بسازید. موفق و سرافراز باشید

آلبو م "سیاه و سپید" سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ق.ظ

مصاحبه با داوود سرخوش

در مورد آلبوم «سیاه و سپید»


یوسفی : ازین که به برنامه رنگین کمان تشریف آوردید، یک جهان تشکر؛ زیرا شنونده گان منتظر بودند و من شخصاً انتظار میکشیدم.

داود سرخوش : سلامت باشید، بسیار زیاد تشکر.

یوسفی : ممکن است در مورد آهنگهای این البوم؛ برای شنونده گان معلومات ارایه کیند که چی وقت ساخته شده و چه انگیزه های باعث آن شد که آهنگ ها را بنوازید، شعر از کی ها است و غیره. اجازه خواست؟

سرخوش : حتما، شما در یک سوال، پرسشهای زیادی را مطرح کردید.

یوسفی : دیگر این کار را نمیکنم. خوب داود جان، اولا اگر ممکن است بگویید که این البوم را در چه مدتی ساختید، اگرچه یک دو بار هم حرفهای در این ارتباط اظهار داشته اید.

سرخوش : بلی، البته این البوم خیلی زود ساخته میشد؛ با آن آماده گی که من داشتم. این کار خیلی طول کشید. علت طول کشیدنش صرفاً عوارض تخنیکی در کار بود که در دوران ثبت پیش آمد و طول کشید.

یوسفی : شکر که به خیر تیر شد و ثبت شد. ممکن است در مورد نوازنده گان و کسانی که با خودت در این البوم موسیقی نواختند، بگویید.

کی ها هستند- هنرمندانی هستند که اسمهای شان و نام های شان به گوش شنونده گان آشنا هستند. یا مردمانی هستند که تازه با شما کار کرده اند؟

سرخوش ـ برای شنونده افغانی ما آدمهای تازه هستند، اما برای کار من آدمهای تازه نیستند. به این معنا که قبلا با من کارکردند. مخصوصاً در جریان کنسرتهایی که در ایران داشتم، تعدادی از آنان با من بودند. دوستانی را که می توانم نام ببرم، نوازنده گان خوب پاکستانی هستند. جناب قمر الدیتا که در واقع تنظیم کننده موسیقی سی دی سپید وسیاه بوده و هم گیتاریست خوبی نیز است.

یوسفی : اینها در پاکستان زندگی می کنند؟

سرخوش : بلی، این ها در پاکستان هستند. تنظیم کار موسیقی این البوم را آقای قمر به عهده داشته، برای نوازنده گی بورد؛ خورشید احمد، نوازنده جاز و در مجموع پور تیشن وقار احمد و همچنان نواختن طبله ارشدعلی سهیم بودند.

نوازنده گان فلوت دو تا برادر هستند، هردوی شان خیلی جوان اند و نهایت مقبول می نوازند. نوازنده ویلون اسلام الدین است، میتوانم بگویم که یکی از ویلونست های خوب پاکستان است.

یوسفی : داود جان، اول شروع می کنیم از آهنگ اول البومت، چه وقت این آهنگ را ساختید؟ در مورد شیوه پرداخت این آهنگ برای شنونده گان معلومات بدهید.

سرخوش : لطف دارید. شعر این آهنگ از آقای قمبرعلی تابش؛ از شعرای معاصر و از جمله دوستان صمیمی من است. ساخت آهنگ در واقع بعد از سقوط طالبان در افغانستان است. همین آهنگِ « وطنم دوباره اینک» که اساساً آهنگ های البوم سپید و سیاه در دورانِ حاکمیت طالبان و همچنان در زمانی که من خودم هنوز در کمپ مهاجرین زنده گی می کردم و احوال افغانستان را می شنیدم و هر روز مهاجری که دران جا میامدند، در این مورد جویای قضایای افغانستان از ایشان میشدم؛ در واقع همان احساس بسیار خسته و غریبی که در دوران حاکمیت طالبان در افغانستان برای هر افغانی به وجود میامد، طبعاً این احساس برای من هم دست میداد، حالا که می شنوم آهنگهای که ساخته شده آن دوره است، از پوشش سپید و سیاه به وجود نیامده؛ تماما در واقع از یک حجم نهفته صحبت دارند. حتا روان موسیقی و روان اجرا و خود روان آهنگ و شعرهای که درمجموع ساخته شده اند.

یوسفی : شعر از قمبر علی تابش است؟


سرخوش : بلی شعر از قمبرعلی تابش است، قسمت اول آهنگ همی توانم بگویم که با یک موسیقی بی قاعده شروع شده است. یک پراگنده گی در آغاز آهنگ وجود دارد که البته قصداً همین طور ساخته شده است.

یوسفی : همین پراگنده گی آهنگ را مقبول ساخته است.

سرخوش : زمانی که درباره آهنگ کار میکردم، به نظرم رسید که پراگنده گی را باید داشته باشیم.

یوسفی : آهنگ را به اجازه ات می شنویم، که شنونده گان منتظر هستند...


وطنم دوباره اینک، تو و شانه های پامیر

بتکان ستاره ها را که سحر شود فراگیر

بتکان ستاره ها را که ستاره های این شهر

همه یادگار زخم اند، همه یادگار زنجیر



یوسفی : آهنگ دومت سفرنام دارد؟ هزاره گی است؟

سرخوش : بلی، آهنگ دوم سفراست. و هزاره گی است.

یوسفی : ممکن است سوال کنم، اینجا نوشته کرده که شاعرش ناصر خادم است. قبلاً شعرهایش را خوانده ای در آهنگ هایت؟

سرخوش : نه این اولین بار است که در اجرای البوم چند دوبیتی از دوست خوبم ناصر علی خادم که یکی از شعرای جوان است و همین جا در اتریش زنده گی میکند، استفاده کردم. یکی و دو شعرهم در کنسرت های سابقم به نظرم که در سال2000 در دنمارک داشتم استفاده کردم. در کل آن چه که در اجرای رسمی آمده، همین یک شعر از آقای ناصر خادم اجرا شده است.

یوسفی : شروع آهنگ بسیار مقبول نواخته شده، چه فکر میکنید؛ انسان فکر میکند که یک آهنگ هندی شروع می شود؟

سرخوش : دقیقا چنین چیزی است که شما میگویید.

یوسفی : بعدً دفعتاً افغانی می شود.

سرخوش : موسیقی یک پدیده مشترک و مروج بین دو کشور است.همانطوری که شما گفتید، روان آهنگ آهنگ با یک موسیقی هندی ـ پاکستان شروع شده؛ آن را من قصدا همانگونه ساختم. فلوتی که همان دو جوان می نوازند، خیلی قشنگ و مناسب جا افتید، در قالب این گونه یک آهنگ چه فرق میکند ما که همین آشنایی و همسایه گی را با این موسیقی همیشه داشته ایم.

یوسفی : داود جان، شنونده گان را منتظر نمی مانیم. همه گی منتظر هستند که همین آهنگ سفر را بشنوند. آهنگ سفر را که از ساخته های خود تان است، می شنویم.


بلی بورد شنوم ترک سفر کن

هوای ملک غیر از سر بدر کن

نرو هلی، نکو دوریله زمانه

نَکن یکدم دلت زین آشیانه

بده بخشی دلم چیزی نشانی

خدا دانه که باز آیی تو یانه


یوسفی : آهنگ دیگرت ؛ من و دریا نام دارد، نامش هم آشناست و همین شعرش هم از استاد بزرگ خدا مغفرت کند، لایق شیرعلی است. داود جان! اول آهنگ را ساختید و این شعر را در قالب آهنگ انداختید یا این که شعر را پیدا کردید، بعدا آهنگ را مطابق آن ساختید؟

سرخوش : همین شعر در واقع با آهنگ خود یکجا ساخته شده؛ شعر را میخواندم،و یک نوع احساس برایم پیدا میشد، میاندیشیدم که این طور یک شعر در قالب اینگونه آهنگ خیلی زیبنده است. البته در مجموع درباره البوم سپید و سیاه دو نکته را عرض کنم: اولا مجموع آهنگ های سپید و سیاه ساخت بسیارناب نیست. چرا میگویم ناب نیست. به خاطری که شعر و موسیقی که در البوم سپید و سیاه انتخاب شده، هنوز برای شنونده عامه ما بسیار چیزی مانوس نیست. بنا براین با در نظرداشت شعر های انتخاب شده، همچنین با نظر داشت کار موسیقایی در این البوم بایست اجرا میشد. خواستم آهنگها حد اقل یک نوای آشنا تر داشته باشد؛ برای خواندن ها، تا بتواند از سنگینی منظورم ثقل بودن خود شعر و خود موسیقی اش تا حدی کاسته باشد، به ویژه برای شنونده یی که بار اول می شنود. اشعار بیشتر با پبروی از سبک کلاسیک است با زبان کاملا تازه وارد میدان شده. نماد ها و سمبولها تمام تازه است در واقع مجموع آهنگ های سپید وسیاه بر شالوده آهنگ های ساخته شده که تا حال به گوش مردم آشنا ست. شنونده ها به نحوی باید حس کند که یکنوع آشنایی و نزدیک با این آهنگ ها دارند.

یوسفی : داود جان، همین آهنگ « من و دریا» را یکبار بشنویم.

سرخوش : بفرمایید.

یوسفی :به اجازه تان. من و دریا

دو راه سازیم و راه پیما، من و دریا من و دریا

دو همراهیم، دوتا تنها، من و دریا من و دریا

ز یک سر چشمه میاییم یک سر چشمه کوهی

به پایین ها ازا ن بالا، من و دریا من و دریا

من از وی شور میگیرم، وی از من شعر میگیرد

دو پرشوریم و پر غوغا، من و دریا من و دریا

دل او مست توفانها، دل من مست طغیانها

دو سر مستیم و پر سودا، من و دریا من و دریا



یوسفی : آمدیم سر آهنگ چهارم، که نامش است « بازی اِشکَنک دارد»

سرخوش : بازی اشکنک دارد، بلی.

یوسفی : شعرش از آقای کاظمی است؟

سرخوش : شعر از شاعر خوب ما آقای کاظم کاظمی است. که همیشه خلاصه حادثه آفریده است شعرش.

یوسفی : داود جان ممکن است درباره اشکنک یک کمی توضیح ارایه کنید؟

سرخوش : اشکنک یک اصطلاحی است که بیشتر در ایران معمول است. اما فکر میکنم که طرف غرب افغانستان هم از این صطلاح استفاده می کنند. بازی اشکنک قسمی که در این شعر آمده خوب به کار برده شده و عالی استفاده شده، همین جنجال و غالمغالک و خلاصه سر دردی که ایجاد میشود در واقع میشود گفت اشکنک.

یوسفی : بعضی شعر های آقای کاظمی نا مهای بسیارجالبی دارد، مثلا شعر سطرنجش.

سرخوش : بلی، این پیاده میشود، و آن وزیر میشود. چیده میشود درگیرمی شود.

یوسفی : ریتم بسیار عالی را انتخاب کرده اید، اگر چه زیاد من موسیقی را نمی فهمم، ولی همین آهنگ با ریتم یاضربی که انتخاب شده، بسیار میخواند یعنی موزون است.

سرخوش : لطف دارید، آقای یوسفی. من میخواستم درباره شعر بازی اشکنک دارد، کمی بیشتر صحبت کنم. به این معنا که اولا کارهایی که آقای کاظمی تابه حال انجام داده، دو برازنده گی بسیار خاص داشته، اول اینکه تم یا موضوعی جالبی را انتخاب میکند که از نظر موضوعی کارش دلچسپ است برای هر خوانندة شعر آقای کاظمی. ثانیاً در کار برد اصطلاحات محلی مخصوصا در قالب شعر های بسیار بلند واقعاً موفق است. چنانچه شعرای دیه گریکه همزمانه آقای کاظمی اند، این کار را کردند. اما بسیاری از شعر های که آقای کاظمی در چند سال اخیر سروده، در واقع در نوع خودش یک حادثه درسرودن شعر است. مثلاً شعر برگشت اول، شعر برگشت دوم: « درغروب درنفس گرم جاده خواهم رفت» اینها شعر های بسیارجالبی است وقتی ازیک نظر آدم می بیند، موضوعاتی است که در واقع دقیق در زمانه خودش باید مطرح میشده؛ چنانچه بازی اشکنک دارد، ظاهراً یک گفتگوی است با خود شاعرو کودکی که باید داشته باشد. اما اصولاً در مجموع شعر را ...

یوسفی : سمبولیک ساخته.

سرخوش : بلی حالت اصطلاح قدیم المعنی فی بطن شاعر، اما شعر تا آنجا، تا آخرش من میخواندم برایم یک نوع تلقی از اوضاع افغانستان به وجود میامد، ازکشمکش های سیاسی که ما در این چند سال در مجموع دچار اشتباهاتی شدیم که بعضی از اشارات در خود این پارچه شعر به کار رفته و نهایتاً شاعر نتیجه گیری می کند که با تمام این تلاشهای که صورت می گیرد، فرض میکنیم برای کودک خود نصیحت می کنیم و پند میدهیم، که با فلان کس ننشین و فلان کار رانکن، با فلان دوستت بازی نکن که دوستت نخواهد بود. ولی راستش این است که اینها باز هم بازی خود را میکنند، با آن که بازی همان جنجال را دارد، همان اشکنک خود را دارد. بنابراین شعر « دخترم مکن بازی که بازی اشکنک دارد» یک برخوردی است بر اوضاعی که در افغانستان نسبت شرایط و سیاست های که ما در افغانستان تجربه کردیم و شاید هنوزهم تجربه میشود.

یوسفی : داود جان می شنویم همین آهنگ را.


دخترم مکن بازی، بازی اشکنک دارد
بازی اشکنک دارد، سر شکستنک دارد
هم به دور خود بر خیز، هم به پای خود بشتاب
رهروش نیمگوید، هرکه رَو رَوک دارد...


یوسفی : آهنگ دیگرت « او مردم ازره» نام دارد،شعر از آقای صفدری است.

سرخوش : بلی بلی، آهنگش یکی از آهنگهایی است که قبلا ساخته شده بود و این شعر در قالب این آهنگ درست آمد، من قبلا در مزارشریف و بامیان هم اجرا کرده بودم. همچنان در پاکستان. غالبا از یک عادت صحبت می کند تا یک موقف گیری مثلا سیاسی. ممکن بعضی ها یک موقف گیری سیاسی اطلاق کند.

یوسفی : در همین ریتم هم آیا قبلا آهنگ های خوانده بودید. مخصوصاً آهنگ های هزاره گی؟

سرخوش : بلی، آهنگ « جَرَه جوُ» به همین ریتم اجرا شده با کمی فیشن خاص خودش.


یوسفی : همین آهنگ را می شنویم و کیف میکنیم، باز میرسیم سرآهنگ های دیگر.
***

استودیو شماره هفت

داود سرخوش در استودیوی شماره هفت

آلبوم "مریم" سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ق.ظ

نیم نگاهی به آلبوم« مریم » اثری تازه ی از داود سرخوش






«مریم» نام تازه ترین و چهارمین اثری هنری داود سرخوش خواننده مهاجر افغانستانی است که بتازگی در اروپا به نشر رسیده است.
بعد از غیبت چندین ساله داود سرخوش از بازار موسیقی، گمان می رود که این بار وی همزمان با عید کرسمس و سال نو میلادی وهمگام با برگزاری چندین کنسرت در کشورهای سویدن ، هالند و دنمارک با دست پر به میدان آمده است تا دوستداران موسیقی و هنر اصیل کشور را تحفه دیگری داده باشد.
همزمانی نشر البوم تازه داود با کنسرتهایش نیز یکی ازا بتکارات و تجربه تازه ی وی است . زیرا پیش از آنکه البوم به بازار عرضه گردد عنوان « مریم » با سلسله کنسرتهای امسال اش گره خورده بود.
نشر مریم با کیفیت عالی ، بسیار خوش آیند بنظر می رسد آنهم در وضعیت که صنعت موسیقی کشور متاسفانه با مسئله کیفیت بد دست و پنجه نرم می کند.
داود سرخوش بدون شک یکی از معدود هنرمندان کشور است که به اصالت هنر موسیقی می اندیشد و از کارهای صرفا بازاری دوری می جوید. البوم تازه «مریم» حاوی 6 آهنگ که هرکدام با اجرای تازه و متفاوت از هم، با بن مایه های غنی کشورش تهیه گردیده است. مریم، بانو، باور، دل، زخم تلخ و موهای تید پرک عنوان 6 آهنگی اند که با آهنگسازی خود داود سرخوش در البوم تازه وی اجرا گردیده اند.
این بار نیز داود با وسواس و دقت در انتخاب شعر و تنظیم آهنگهایش دست زده و البوم مریم همانطور که از نامش هویداست در حال و هوای دیگری سروده شده است.

تلفیق
داود سرخوش بدون شک تلاش ورزیده تا البوم مریم همانند سه اثر قبلی اش دارای ابداعات و ابتکارات تازه ی باشد. یکی از ویژگی های این البوم ارائه و تلفیق موسیقی محلی با موسیقی مدرن است که وی توانسته از عهده این امر بخوبی برآید. سنت شکنی در سازش آهنگ آنهم دست زدن به ترکیب موسیقی کاملا بومی با موسیقی مدرن، پدیده ی است که تاحال در موسیقی کشور ما کمتر اتفاق افتاده است.
دو تا آهنگ اخیر این البوم بترتیب «زخم تلخ» و «موهای تید پرک» را میتوان بعنوان تلاش تازه داود سرخوش برای تلفیق سازی موسیقی محلی و جدید نام برد که وی با ارائه «دمبوره» خوب در کنار موسیقی جدید، دید تازه ای را در موسیقی کشور پدید آورده است.

خلاقیت
داود سرخوش از بدو ورودش به عرصه موسیقی افغانستان تا امروز راه بسیار دشواری را پیموده است.
سرایش موسیقی محلی با دمبوره برای وی آغازی بود که روح و طبع جوان ویرا در سایر عرصه های هنر موسیقی افغانستان هم بارور ساخت بطوریکه امروز از وی بعنوان یک خواننده موفق و آهنگساز خوب در عرصه هنر موسیقی افغانستان میتوان نام برد. اگر آثار یک هنرمند را جزء هویت فرهنگی اش بشمار آوریم بدون شک، داود در هر اثرش هویت تازه ی برایش آفریده که هرکدام آنها تحت شرایط زمانی، مکانی و بسترهای متفاوتی، حکایت خودش را دارد.
بانشر «سرزمین من» اولین ویکی از ماندگارترین اثر داود سرخوش وی سفر تازه ی را آغار کرد و توانست در آشفته بازار صنعت موسیقی آن روز کشور سفیروطن پرست خوبی برای موسیقی کشورش باشد.
داود با نشر دومین اثرش «پری جو» تلاش ورزیده تا ادامه سفری هنری که از سرزمین من شروع شد را پی گرفته باشد و این بار در هئیت خواننده و آهنگساز ظهور می کند؛ امری که در سی دی سرزمین من زیاد مشهود نیست.
با تغییر وضعیت کشور وایجاد فضای دیگر، البوم سوم داود سرخوش «سپید و سیاه» به یک تجربه ی دیگری منتهی می گردد. وی با رویکرد به اشعار شاعران جوان و مهاجر به یک خانه تکانی دیگری دست می زند و تلاش می ورزد تا خلاقیت تازه در کارش پدید آورد. در این آلبوم مابا تغییر زبانی با برداشت های نوجویانه ی روبرویم که در اشعار جوان مهاجرت جوانه زده است. سپید و سیاه هرچند حال وهوای کارهای قبلی اش را در خود نهفته دارد اما رویکرد وی به انتخاب شعر مهاجرت، تلاش وی را برای ایجاد موسیقی که شاید بتوان آن را «موسیقی مهاجرت» نام گذاشت، متمایل می سازد.
آغاز چنین رویکردی خالی از خطر هم نیست زیرا، از یکسو گسست از روش متعارف در عین حالی که عیب و ایرادهای خاص خودش را دارد، اکثر عدم پذیرش مخاطب و شنونده را نیز بدنبال دارد و از سوی دیگر، درک مخاطب از محتوی اثر را مقداری متزلزل می سازد؛ مشکلی که در «سپید و سیاه» عملا دیده شد. بنظرم یکی از عواملی که داود سرخوش را واداشت تا در اثر جدیدش «مریم» از روش انتخاب اشعار سنگین همانند سپید و سیاه فاصله بگیرد میشود گفت تا اندازه ی عدم استقبال مخاطبین از آن است. دشواری کار با اشعار سنگین و تازه نیازمند آنست که ارتباط موزون در برقراری میان مخاطب و آهنگها یک رابطه دشواری باشد.

مریم و اشعار مهاجرت
بانیم نگاهی به البوم مریم میتوان به یک مقایسه ساختاری میان سپید و سیاه و مریم دست زد. مریم از جهاتی با سپید و سیاه کاملا متفاوت می باشد. زیرا انتخاب اشعار که واسطه ادراک موسیقی را برای مخاطبین اش آسان تر نماید تا اندازهء جبران گردیده است؛ در عین حالی که هنوز هم داود از اشعار مهاجرت سود جسته ولی در نهایت تلاش گردیده تا طبق مقتضیات زمانی و مکانی از گسست و ناموزنی میان درک شنونده وموسیقی فاصله کمتری ترسیم شود. اما با تمام این تلاشها و خلاقیت که در این البوم بکار رفته، بنظر می رسد که مشکل زبانی هنوزهم سایه اش در آهنگ ها دیده میشود.
اینکه چرا بعضا ناگسستی های زبانی در آهنگ ها پیش می آید باید ریشه آن را در فاصله میان زبان ادبی مهاجرت و داخل کشور دانست. زیرا، چندین دهه آوارگی علاوه بر نارسایی های ارتباطی میان مردم کشور و مهاجران که در کشورهای مختلف جهان سکنا گزیده اند، فاصلهء زبانی میان دو جامعه را عمیق تر ساخته است و همین تفاوت زبانی است که در سایر عرصه های زندگی مانند صنعت موسیقی هم وارد می گردد.
با توجه به شرایط ویژه چندین دهه گذشته افغانستان، طبیعی است که هنرمندان موسیقی افغانستان وقتی میان گزینش اشعار یا زبان که بتواند میان موسیقی و مخاطب اش ارتباط مستقیمی برقرار سازد با یک سردرگمی مواجه میشوند. از یک سو، مفاهیم کاربردی در ادبیات مهاجرت تابع شرایط آواره گی آنها است و ازسوی دیگر نوعی نگرش به ادبیات مهاجرت باعث میشود تا ناگسستی های ادراکی میان داخل و خارج از افغانستان متولد گردد امری که داود هم از آن مستثنی نخواهد بود.

قوت و ضعف
جدای از قوت و ضعف زبانی در آلبوم «مریم» گفتنی های دیگری هم در آلبوم مریم وجود دارد. ازاینکه دوستداران موسیقی وی سالها انتظار کشیدند تا کارهای تازه داود را بشنوند و آیا «مریم» پاسخی تمام عیاریست به این انتظارات؟ باید به دو نکته اشاره کرد:
1. من از همان آغاز، همانند سایر هموطنانم در عین حالی که پیشرفت ها و خلاقیت های هنری داود را می ستودم ولی نقطه قوت کار داود برای من همان آهنگهاییست که وی خودش با عاریت گرفتن از آهنگهای فولکوریک هزارگی اجرا نموده است.
جدای از یک شرایط بسیار خاص دوران سیاه طالبان و بی سرنوشتی که بر اذهان عمومی حاکم بود و داود با اجرای آلبوم «سرزمین من» خودش را جاودانه ساخت؛ در سرزمین من آهنگ «جره جو»ی وی بیشتر از هرآهنگ دیگرش بر دل می نشیند و قلبها را مسحور خویش می سازد، این در حقیقت جاودانگی است که فارغ از قید زمان میتواند مطرح باشد. جذابیت «سرزمین من» منوط به قید زمان میشود که با خلق یک شرایط تالم آور دوران طالبان به اوج می رسد و با نابودی طالبان این غلیان نیز تااندازهء فروکش می کند. اما چیزی که ماندگارو استواردر این آلبوم باقی می ماند همان یک آهنگ محلی وی می باشد. در آهنگ های محلی داود، شنونده متوجه زمان نمیشود و "زمان" در واقع در این آهنگ ها محو میشود. زیرا آهنگ های محلی وی تبلور ذهنیات مردمی اند که در ازنای زمان غبار گرفته اند و داود با غبارروبی آنها دوباره سبک و سیاق آنها را صیقل داده و آنها را زنده می سازد.
شنونده وقتی گوش به آهنگ های محلی وی می سپارد، انگار خوبی ها و خوشی های دنیا را به وی داده است. در یک کلام این گونه آهنگ ها نشاط آور اند و شاد. موردی که داود تا اندازهء از نیازهای مخاطبین اش که بیشتر شان قشر جوان را تشکیل میدهند و آهنگ های شاد میتوانند نیازهای روحی آنها را تسکین ببخشد، کمی غفلت ورزیده است. داود برای من قبل از آنکه یک پاپ خوان خوب باشد یک سرایشگر فولکوریک خوب می باشد. یکی از جذابیت کارهای داود وجود همین آهنگها و سرایش های فولکوریک وی می باشد. داود سرخوش با توجه به همین نکته حتی انتخاب نام آلبوم دومش را نیز از یک آهنگ فولکوریک هزار گی (پری جو) به عاریت گرفته است؛ و میشود گفت که حسن و قوت کار هنری وی در همین نکته نهفته است. بعلاوه، آهنگ های محلی که داود اجرا کرده در نوع خود بی نظیر اند.
گرچه وی در هر آلبوم اش یکی دو تا آهنگ فولکوریک اجرا کرده ولی جدی نگرفتن و نپرداختن وی به این مسئله به نظر من یکی از معایب کار داود سرخوش حتی در آلبوم تازه اش مریم نیز شمرده میشود. ما در آلبوم مریم یک آهنگ محلی بسیار عالی داریم وهمین آهنگ محلی نیزدر دقیقه آخیر از نظر تکنیکی دچار سکتگی و بریدگی شده است. یعنی آهنگ از فورمت اصلی اش بازمانده و آهنگ آن طوریکه آغاز شده به همان روانی پایان نمی پذیرد. آهنگ در یک لحظه قطع و بریده میشود و در فورمت پایانی ظهور می کند؛ و در آهنگ پنجم«زخم تلخ» فقط از آلهء موسیقی محلی سود برده شده است.
بدین ترتیب، داود یک آهنگ محلی در اولین آلبوم اش اجرا کرده و در آلبوم دومش این روند سیر صعوی پیموده و این صعود در آلبوم سوم اش تا اندازه حفظ می گردد. اما در تازه ترین اثرش مریم، این خلاء کاملا هویداست. در کشوری که بقول معروف آب به آبریزه اش می ریزد و این حکم لایزال بنظر می رسد، چرا کارکردن به فرهنگ شاد محلی و عامیانه یک نقص باشد؟ انتظار ما حداقل در آلبوم تازه داود ازین جهت برآورده نشده است.
2. کمیت یکی دیگر از مسایل است که میتواند برای مخاطبین ما مهم و ارزشمند باشد. ازین نظر البوم مریم بازهم گرفتار یک مقدار اغماض نگری و دست پاچگی است.
مریم حاوی 6 آهنگ هست و این کمیت برای شنونده افغانستانی آنهم از نوعی شنونده که بطور اکثر از کیفیت و اصالت هنر بهره ای زیادی ندارد، کمیت در نگاه اول مهم جلوه می کند؛ هرچند این مسئله میتواند نوعی گرایش بازاری تلقی شود ولی هدف این است که طراز سنجش و ارزیابی یک اثر از دید اکثریت شنونده هم باید مطرح شود.
اگر در یک اثر تنها از یک زاویه باریک نگریسته شود نمیتوان توفیق یا عدم توفیق آن را مورد محک قرار داد. استقبال عمومی از یک اثرهنری نشان از موفقیت آن اثر دارد و این توفیق نیز از میان اقشار عمومی بر می خیزد نه یک قشر خاص. این مسئله بسیار مهم است که صاحب یک اثر چه برداشتی از جامعه و مردم اش دارد. اگر یک اثر تنها برای یک عده محدودی خلق میشود حرفی دیگری است ولی اگربه یک اثر به افق فراتر ازین نگریسته میشود بناء دیدگاه عامه را نباید از نظر دور داشت.
با تمام اینها، آلبوم مریم می رود که جایش را بر دلها بازکند. و امید است که ما برای آلبوم و اثار تازه داود سالهای مدیدی را انتظار نکشیم و این بار، شاهد شکوفای بیشتر این هنرمند باشیم که هم توانش را دارد و هم شنونده اش را.

علی سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ب.ظ

سباس فراوان از ماندن ویدیوی زیبا در صفحه نخست وب سایت خیلی زیبا هست لطفا ویدیوهای بیشتر بانید

نیک چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ق.ظ http://tavkhana.blogfa.com

دکتور رمضان بشردوست فرزند محمد علی چهل و سه سال قبل در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی در یک خانواده کارمند دولتی چشم به جهان گشود.
داکتر بشردوست تعلیملت ابتدائی و متوسطه خویش را در قره باغ غزنی و شهر میمنه ولایت فاریاب به پایان رسانیده و دو ماه بعد از کود تای ثور سال 1357 به کشور ایران مهاجر گردید. داکتر بشردوست تعلیمات لیسه خویش را در آن کشور تمام نموده و بعداً به کشور همسایه پاکستان کوچید.
داکتر بشردوست در سال 1362هـ.ش پاکستان را به قصد کشور فرانسه ترک نموده و در آنجا تحصیلات عالی خویش را دنبال نمود.
در سال 1368 موفق به دریافت ماستری در رشته حقوق از دانشگاه گرونوبل فرانسه گردید و در سال 1369 دیپلوم مافوق ماستری در رشته دیپلوماسی را از دانشگاه پاریس و در سال 1371 دیپلوم مافوق ماستری در رشته علوم سیاسی و در 1374 در رشته حقوق دکتورای اش را از دانشگاه تولوز فرانسه حاصل کرد.
داکتر بشردوست سال گذشته بعد از سالها مهاجرت و تحصیل به کشور برگشت و در مدیریت ملل متحد وزارت امور خارجه به کار گماشته شد.
داکتر بشردوست در سال 1382 به عنوان مدیر مدیریت امور سیاسی کشورهای اروپای غربی در آ نوزارت تقرر حاصل کرد و در عین حال به عنوان تحلیل گر با شورای امنیت ملی دولت انتقالی اسلامی افغانستان همکاری می نمود.
داکتر بشردوست تز کتورای خویش را در 1150 صفحه درباره دیپلوماسی و جنگ افغانستان نوشته که در این تز بخصوص دیپلوماسی امریکا، روسیه، ایران و پاکستان را درباره افغانستان تجزیه و تحلیل کرده است.
علاوه بر این، تزماستری علوم سیاسی خویش را درباره نقش سازمان ملل متحد در مقابل تجاوز نظامی شوروی در افغانستان نوشت.
در سال 1382 داکتر بشردوست کتابی زیر عنوان قوانین اساسی، تاریخ، نظامهای سیاسی و روابط دیپلوماتیک افغانستان از عهد احمد شاه بابا ( 1225 ) تا امروز نوشت. در این کتاب 443 صفحه یی تمام قوانین اساسی افغانستان نظام های سیاسی و روابط بین المللی افغانستان بررسی، تجزیه و تحلیل شده است. این کتاب در سال 1381 برنده جایزه اکادمی علوم سیاسی و اخلاقی فرانسه شده و این اولین کتاب یک پژوهشگر افغان بود که جایز چنین جایزه با اهمیت گردیده است.
داکتر بشردوست یک داشمند مستقل افغان است که با هیچ گروه قومی، حزبی وابستگی نداشته و فعالیتهای علمی و فرهنگی خویش را درباره افغانستان به طور مستقل انجام داده است.
وی پس از برکناری حاج محمد محقق وزیر پلان اسبق از سوی حامد کرزی، به عنوان وزیر پلان تعیین شد.
اما پس از چندی از این سمت استعفا داد و فعلا نماینده مردم کابل در پارلمان است.

نیک چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:37 ق.ظ http://tavkhana.blogfa.com

درود
سلام سرخوش صاحب
امید دارم پاینده باشید .
حرفی برای گفتن ندارم ولی دوست دارم این شعر ازرگی را اینجا بنویسم . همه ی ما این شعر را شنیده ایمو شما هم خوانده اید ! ولی می خواهم ...البته همه اش نیست .
رسیدم بر سری کوتلی سیغان ... بیدیدوم شیخ علی و ملک بامیان ... تمامی مولکی تورکیستانه گشتم ... نمی ارزد به یگ مویی پری جان ... رزه گگ مه ....
می خواهم بگویم من و همه ی وطنداران هنوز فرهنگ مان را از یاد نبرده ایم .و ... بس است دیگر !!!!!!! زیاد گب زدوم ...
بدرود

Ali bayani چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام داوود جان شما چرا تو تلویزیون افغانستان گفتگو نمیکنید
علی بیانی غجورباش
00989194743851

علی چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

درود بر آواز خوان و هنرمند میهن

در حالی که این را می نویسم آهنگ زخم تلخ از آلبوم مریم مرا به دنیای رویای خویش فرو برده است. در سایت گوگل داشتم درباره شما مطلب جستجو می کردم که این نوشته برایم جالب خورد . http://www.dw-world.de/popups/popup_printcontent/0,,4192983,00.html نمی دانم این مربوط به شما هست یا خیر .
اگر این لینک باز نمی شود لطفا در گوگل این نوشته را جستجو کنید . سرمایه گذاری به نام داود سرخوش قصد دارد پارک بزرگی برای دختر خود تاسیس کند که 6000 می توانند از آن استفاده کنند.

دوست دارم آیا این مربوط به شما می شود یا خیر

همیشه سبز و سرافراز باشی

حسین دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام بر هنرمند بی نظیر

من می خواستم سوال نمایم دو البومی قول داده بودید بدانم به بازار خواهد امد یا نه

میلاد شریفی نوروی شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام سر خوش عزیز امید کی روزهای تعطلی را بخوبی صپری کنی لازیم نیست کی از شما تعریفی داشته باشم

چیزی عیان است هاجت دبیان نیست هنری شما

راستی چی وقت بخیر ده نوروی تشریف میاری

امید کی خوش خبر باشی داود عزیز در پنای خداوند باشی

محمد علی بهرامی جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.mhdali.blogfa.com

سلام بر هنرمند و ترانه سرای دوست داشتنی داود سرخوش.
آلبوم مریم شما به صورت کست در افغانستان آمده ولی متاسفانه همه کپی است و اوریجنال نیست.
امیدوارم بتوانم اوریجنالش را هم پیدا کنم

جمعی از دوستان شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ق.ظ http://wwwpanahi.blogfa.com

با سلام خدمت داود جان سرخوش
انشاالله که همیشه سرخوش و دلخوش باشید چونکه دل همه ی ملت را با ترانه های خو د خوش میکنید
داود جان کی انشاالله به ناروی می آیید ؟
ما همه ی دوستان منتظر حظور گرم شما در ناروی هستیم
همیشه پیروز و سربلند باشید

جاوید یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام به داود جان عزیز
ما با علی(۱۰ بهمن )خیلی موافیقیم.درقسمت ثبت وشفافیت توجه جدی داود عزیز وهمکاران را انتظار میکشیم.
امکان دارد؟
سبت گل افغانی را تقدیمت میکنیم شاد و شاداب باشید!(جاوید و رفقا)

علی چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ

سلام با تمام وجودم برایت ارزوی سلامتی و موفقیت میکنم هر وقت سروده هایت را که برای وطن خواندهای را گوش میکنم گریه امانم نمیدهد امیدوارم همیشه برای سربلندی وطن زخم خورده یمان بخوانی انشاءالله ترانه های تو ملت افغانستان را متحد نماید

جمهوری سکوت سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ

بازنمایی ایدئولوژی قومی و ملی در موسیقی داود سرخوش:

یوسف احمدی

چکیده
این مقاله، مطالعه ای است از تحلیل تعدادی ازآهنگ ها و اشعار داوود سرخوش که تا اواسط دهه 1370سروده شده اند. این مطالعه برآن است که با استفاده از نشانه شناسی ایدئولوژی قومی و ملی در شعر وی باز شناسی کند. جهت این امر، در ابتدا، زمینه و خاستگاه اشعار مورد بازبینی قرار گرفته اند که تصور می شود تاثیر زیادی نسبت به شعر و آهنگ داشته اند. به عبارت دیگر، تصور می شود که بافت یا همان زمینه و خاستگاه، مسبب تغییر ایدئولوژی در اشعار سرخوش از قومی به ملی شده است. در قدم دوم ، با استفاده از نشانه شناسی واژه ها در متن بر اساس معنای ادبی و فرهنگی که دلالت بر امر اجتماعی و سیاسی در جامعه ی هدف دارند ، مورد بازبینی قرار گرفته اند. زیرا، بازنمایی هایی که در یک رسانه صورت می گیرد، تحت تاثیر همین عوامل درجامعه است. علاوه بر آن، این مطالعه کوشش می کند تا با استفاده از روش تفسیری با رویکرد نشانه شناسی در دو بخش، رویکرد های متفاوت اشعار و موسیقی سرخوش را بررسی کند تا بدین صورت درک عمیق از این مطالعه به وجود آید.



کلید واژه : سرخوش، موسیقی هزاره ای ، نشانه شناسی انتقادی و ایدئولوژی

مقدمه :
اعتقاد بر این است که تفسیر یک متن به عنوان تفسیر قابل قبول، قطعاً بافتی که در آن وجود دارد، عامل کلیدی است. اصطلاح بافت[1] به شرایط دنیای واقعی- فیزیکی ، روان شناختی ، تاریخی ، اجتماعی [یک جامعه] ارجاع دارد(دانسی ،55:1387). به همین سبب این مقاله که می کوشد، تعدادی از اشعار داوود سرخوش آوازخوانِ موسیقی مردم پسند[2] افغانستانی را تحلیل کند ، خود را ملزم می داند در ابتدا، بطور مختصر نیم نگاهی به بافتِ آن داشته باشد.

گفته می شود؛ سرآغاز موسیقی بطور رسمی در افغانستان از آنجا شروع شد که اساتیدی در عرصه ی موسیقی، در زمان حکومتِ امیر شیرعلی خان(1863-1867) از هندوستان به کابل آورده شدند تا برای سرگرم نمودنِ امیران و سفیران در دربارِ شاهی مورد استفاده قرار گیرند. به همین سبب از آن بنام موسیقی درباری یاد می شود اما ناگفته نماند که این موسیقی اساتیدی را مثل، استاد قاسم، استاد غلام حسین و پسر ارشد وی استاد محمد حسین سرآهنگ، استاد سرتاج ، استاد رحیم بخش، استاد غلام دستگیر شیدا، استاد محمد نبی « نتو»، استاد نبی گل، استاد رحیم گل، استاد یعقوب قاسمی و دیگران را نه تنها در افغانستان بلکه در سطح منطقه و جهان مطرح نمود(عبدالعزیز ،1386). به همین جهت است که گفته می شود ؛ موسیقی افغانستان متاثر از موسیقی هند است. البته، در این میان از موسیقی های مردمی که به موسیقی محلی یا فلکوریک معروف است، نباید غافل شد. این موسیقی ها که در اطراف پایتخت و دیگر استان های افغانستان طرفدارانِ زیادی دارند و فقط به نواهای اصیل ومربوط به مناطق خود توجه می کنند. بر این اساس، موسیقی محلی یا فلکوریک بارزترین نشانه ی فرهنگی قومی هر سرزمین است که به وسیله آن، اعتقادات، آداب و سنن، عواطف و احساسات آن قوم خود نمایی می کند(برخوردار،11:1386).

یکی از این موسیقی ها ، موسیقی هزارگی( هزاره ای) است که با ابزار وآلاتِ موسیقی ابتدایی مثل ، دنبوره و غیچک بیشترین مخاطبان را از مردم هزاره جات به خود اختصاص داده است. هرچند این موسیقی چندین لایه دارد مانند: بامیانی، یکاولنگی، غزنیچی، مالستانی، جاغوریگی که هر کدام به نوع خودش لایه‌های درونی‌تری دارند، مانند: دویودو، دوگانه، سه گانه، چهارگانه که از سبک موسیقی آوازی هزاره‌هاست و بیشتر در مجالس شادی خوانده می‌شوند( شریعتی و احمدی ،1387) اما اشعار و یا دوبیتی های آنان ، بیشتر روایت هایی هستند که حکایت از مسائل اجتماعی- فرهنگی و سیاسی مثل محرومیت های اجتماعی و سیاسی که بعد از حکومتِ عبدالرحمان بر مردم هزاره مستولی بوده است، دارند. امیر عبدالرحمان شخصی بود که بعد از حکومت امیر شیرعلی خان با کمک انگلیس و روسیه به قدرت رسید... [او] سعی کرد تا همه ای مخالفان حکومت خود را نابود سازد و در این میان هزاره ها که بزرگترین و قدرتمندترین مخالفان حکومت وی به شمار می آمدند ، توجه او را به سرکوبی کامل آنان متمرکز کرد...جنگ بین هزاره ها و حکومت سه سال طول کشید(پولادی،318:1387) ونتایج آن: مصادره شدن مزارع حاصل خیز مردم هزاره و تقسیم آن بین اقوام پشتون ، کشته شدن بیش از شصت و یک درصد از مردم هزاره، آواره شدن عده زیادی از مردم هزاره به کشور های همسایه مثل ایران و پاکستان، ایجاد کله منار[3] که تاریخ از گفتن آن شرم دارد، کشیده شدنِ دختران و پسران هزاره به بازار های هند و چین به عنوان برده و کنیز، تجاوز به دخترانِ بزرگان هزاره به قصد انتقام گرفتن، محروم نمودنِ دانش آموزان هزاره از تحصیلات عالی و محرومیت کلی از حقوق اجتماعی و سیاسی که این روند تا اواخر حکومت ستم شاهی ظاهر خان نیز ادامه داشت( احمدی ،1388).

بعد از انقلاب کمونیستی در1978 میلادی و به دنبال آن هجوم نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان که باعث گردید، عده ای از مردم هزاره مانند دیگر هموطنان خود در کشور های همسایه پناهنده ویا مهاجر شوند، سبب شد تا موسیقی و آواز های هزاره ای ، روند انتقادی ملموس تری را که قبلاً در افغانستان برایشان چندان میسر نبود، به خود بگیرند. یکی از هنرمندانی که توجه بیشتری به تحولات کشور داشت و همیشه از بی عدالتی و محرومیت های اجتماعی- سیاسی مردم هزاره در افغانستان انتقاد می نمود، داوود سرخوش است. آغازِ هنرمندی و آوازه ی او در پاکستان مصادف بود با سقوط دولتِ دکتر نجیب الله آخرین بازمانده حکومتِ کمونیستی درافغانستان. این درحالی است که اعتلای حکومتِ اسلامی مجاهدین نویدی بود بر تمام آرزوهای مردم رنجدیده افغانستان و این انتظار وجود داشت که دیگر از بی عدالتی و محرومیت های اجتماعی- سیاسی که بر زندگی مردم هزاره سایه افگنده بود، خبری نباشد و همه ی اقوام ساکن در افغانستان زندگی مسالمت آمیزی داشته واز برابری و برادری بهره مند باشند اما متاسفانه طبق انتظار مردم، این اتفاق عملی نشد و رهبران مجاهدین در توافق نامه ی برای تشکیل «دولت موقت اسلامی افغانستان» که در پشاور پاکستان داشتند نه تنها به هزاره که بیش از 20 درصد نفوس افغانستان را تشکیل می دهد، احترام نگذاشتند بلکه بطور رسمی اعلام کردند که ما برای اینها[هزاره ها] حق قائل نیستیم و اینها در افغانستان موجودیت ندارند(دولت آبادی،1376 ).

طرح مسئله :
داوود سرخوش در اوایل دهه 1370، در کویته[4] پاکستان بیشترین آهنگ های مردمی و حماسی اش را سروده است. این در حالی است که مردم هزاره در افغانستان به رهبری عبدالعلی مزاری در جهت تحقق اهداف و خواسته سیاسی ، اجتماعی و مذهبی شان در مقابلِ دولتِ اسلامی وقت افغانستان (احمدشاه مسعود و ربانی) مقاومت می کردند. زیرا آنان نمی خواستند که هزاره بودن یا شیعه بودن در افغانستان مانند گذشته جرم محسوب شوند و یا تاریخ دهشتناک بر آنان تکرار شود. در این میان می توان گفت ، اشعار داوود سرخوش در ابتدا که اکثراً با لهجه هزاره ای و به صورت حماسی در آن زمان خوانده می شد، باعث شد که ایدئولوژی هزاره ای وهمبستگی قومی را تشدید گردد ، اما هنگامی که سروده ها با لهجه رایج[5] باآهنگ و اشعار ضد جنگ هم نوا شدند ،دامنه ای این همبستگی وسیع تر حتی در سطح ملی شده است. حال با ذکر این فرضیه، این سئوال در ذهن خطور می کند که چه مفاهیمی در اشعار ایشان وجود دارند که نحله های فکری هزاره ها را تقویت کرده است ؟ آیا براستی، اشعار یا آهنگ های داوود سرخوش فقط توانسته اند ، سهمی در ایجاد وحدت هزاره ها داشته باشند و یا اینکه ، انتقادات او زمینه ساز بیداری اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی در افغانستان نیز شده اند؟ پرداختن به تمام آهنگ های داوود سرخوش که هر یک جای تامل و تدبر دارند، از حوصله این مقاله خارج است اما سعی می شود با تاکید بر چند آهنگ به تحلیلِ اشعار در دوبخش به سئوالات مطرح شده ، پاسخ دهد .


رویکرد نظری
مشخص است، جهتِ مطالعه بازنمایی یک رسانه یا یک ژانر رسانه ای مستلزم رویکرد تفسیری هستیم. این رویکرد، برخلاف روش اثبات گرایی توجه خود را بر روی پدیده های نادیده معطوف می کند. هر چند، این روش با وبر شروع شد و برخواسته از نگاه معرفت شناسی فرد می باشد(عاملی،1387) اما اندیشمندانی نظیر هال، و جان فیسک در حوزه مطالعات فرهنگی و فردینان دو سوسور در حوزه نشانه شناختی از آن بهره برده اند. از نظر دوسوسور(1857-1913) نشانه پدیده ای دوگانه[6] است، یعنی شکلی از دو بخش مرتبط به هم، مثل دال و مدلول... سوسور نشانه را مرکب از یک بازنمود[7](چیزی که بازنمایی را نجام می دهد) تعریف می کند که به یک مصداق[8](هرآنچه بازنمود توجه را به آن جلب می کند) ارجاع دارد و معنایی را موجب می شود که برداشت[9](هرآنچه در یک زمینه برای شخص معنا می دهد) نامیده است. رابطه ی میان این سه بُعد ، رابطه ایستا نیست بلکه رابطه ای پویاست که به وسیله ی آن، یکی به شکل چرخشی به دیگری اشاره دارد(دانسی،61:1387). در نشانه شناسی شکل واقعی بازنمایی را[در اینجا، واژه ها] عموماً «دال» می نامند، معنا هایی را که به شکل روشن یا غیر روشن تولید می کند«مدلول» نامیده می شوند وانواع معناهایی را که به صورت بالقوه میتوان از بازنمایی این دو در حال و هوای فرهنگی خاص بیرون کشید«دلالت» می گویند(همان:20).

یکی از ویژگی های مطالعات اجتماعی داشتنِ رویکردهای مختلف و متفاوت است که بسته به امر مطالعه و متناسب با آن محقق را ملزم به استفاده به یک نوع خاص میدارد. یکی از این رویکرد ها ، دیدگاه فرهنگی یا مطالعات فرهنگی[10] است که بیشتر متکی بر زبان، بازنمایی و گفتمان می باشد(مک کی،104:1386). "بازنمایی"[امری است که] به تولید معنا از طریق چارچوب های مفهومی و گفتمانی می پردازد. به این معنی که "معنا" از طریق نشانه ها به ویژه زبان تولید می شود... هال(2003) استدلال می کند که واقعیت به نحو معناداری وجود ندارد وبازنمایی یکی از شیوه های کلیدی تولید معناست. معنا صریح یا شفاف نیست و از طریق بازنمایی در گذر زمان یک دست باقی نمی ماند(مهدی زاده،16:1387) فیسک هم معتقد است که خواننده و متن با یکدیگر معنایی ترجیحی را تولید می کنند ودر این همکاری خواننده همچون کسی با رشته روابط خاص نسبت به نظام ارزشی مسلط وباقی جامعه ایجاد می کند که این یعنی ایدئولوژی (فیسک،240:1386). حال ، اگر ایدئولوژی را به معنای عامیانه در نظر بگیرم که عبارت اند از مجموعه عقاید وباورهای یک فرد یا جمع وبا دستوالعمل ها و احکام اجرایی مبتنی بر جهان بینی آنان (زرشناس،63:1382) که ارزشها و معنای ضمنی آنها و اسطوره های مشترک اعضا در یک فرهنگ در مرکز این فرایند قرار دارند. بدین صورت ، الگوی خواهیم داشت که در آن همگی برای وجود و تکامل شان به استفاده ی مکرر وابسته اند. استفاده کننده نشانه با استفاده از آن رواجش می دهد واسطوره ها و ارزش های معنای ضمنی فرهنگ را فقط با پاسخ به استفاده کننده در ارتباطات حفظ می کند. که این امر یعنی رابطه بین نشانه و اسطوره ومعنای ضمنی اش از یک سو، واستفاده کننده از سوی دیگر ، رابطه ای ایدئولوژیک را می سازند(فیسک،248:1386).

روش شناسی
مطالعه از نوع تحلیلی - تفسیری، مستلزم گرد آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و تحلیلِ محتوایی است که در اینجا نیز تحلیل اطلاعات مبتنی بر کلیپ های سرخوش براساس الگو های نظری و کتابخانه ای صورت گرفته است. آهنگ هایی که از آن بنام حماسی یاد می شود، در کنسرت های مختلف سروده ویا اجرا شده اند. این آهنگ ها نه در قالب آلبوم مشخص بلکه بصورت نا منظم و غیر رسمی پخش شده ودر دسترس علاقمندان قرار گرفته اند. یکی از ویژگی های این کیلپ ها آن است که آهنگها بدون دخالت عوامل پشت صحنه و بطور طبیعی در دسترس مردم قرار گرفته اند. آلبوم بعدی سرخوش یعنی «سرزمین من»[11] که بطور رسمی اما صوتی در اختیار علاقمندان قرار گرفته است، نشان دهنده وضعیتی است که در آن برگزاری کنسرت میسر نبوده است. به همین دلیل ، تمرکز بیشتر بر تحلیلِ اشعار بوده که در آن معانی واژها در ابتدا، از نگاه ادبی و فرهنگی کشف و سپس برحسب عوامل اجتماعی و سیاسی مورد مطالعه قرار گرفته اند. البته، تحلیل مفاهیمِ سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی واقتصادی در اشعار وی زمینه ساز تحلیل بعدی ما در دو بخش که نمایان گر ایدئولوژی های قومی و ملی بشمار می رود، انجام شده است. این دو بخش که اساسِ مطالعه را شکل می دهد به شناخت از مخاطبِ هدف و درک عمیق از وضعیتِ جامعه منجر خواهد شد که در نهایت بازنمایی از ایدئولوژی قومی و ملی در اشعار سرخوش را به عهده خواهد داشت.

در باره سرخوش
داوود سرخوش متولد 1354 خورشیدی در استان دایکُندی چشم به جهان گشود. او موسیقی را در کنار برادرش استاد سرور سرخوش اولین‌ هنرمندی که مسایل اجتماعی، بیداری ملی و موسیقی مقاومت را وارد موسیقی هزاره‌ای کرد، آموخته است... بیشترین آهنگ‌های استاد را مسایل قومی و دغدغه‌های ملی سالهای 1362 خورشیدی به بعد تشکیل می‌داد. وی در آهنگ هایش به نقد اجتماعی می‌نشست و از خواب آلودگی ملی انتقاد می‌کرد...استاد آهنگ هایش را در راستای رهایی مردمش اجرا می‌کرد و آنان را به آزادی و سربلندی فرا می‌خواند، که خود از دیدن آن محروم شد. استاد سرور سرخوش در اوایل انقلاب اسلامی به قتل رسید(شریعتی و احمدی ،1387). داوود سرخوش پس از کشته شدن برادرش هزاره جات را ترک گفت و درشهرکویته پاکستان ساکن شد تا دنباله رو برادر بزرگش در عرصه موسیقی هزاره ای باشد. وی در کویته به تمرین موسیقی هزاره‌ای و موسیقی رایج[12] پرداخت. در سالهای پر آشوب دهه هفتاد، به موسیقی هزاره‌ای جهت بیداری قومی و ملی روی آورد و از این وسیله به خوبی استفاده برد. چنانچه آهنگهای رزمی وحماسی وی در اکثر محافل مردمی مخاطب داشت واز محبوبیت بالایی برخوردار بود(همان) اما با تحولات پی در پی در افغانستان، سرخوش به موسیقی ضد جنگ روی آورد و برای اولین بار آلبوم «سرزمین من» را بطور رسمی منتشر کرد. این آلبوم سرخوش را از مرز قومی عبور داده وارد عرصه ای موسیقی ملی نمود.


تحلیلِ ترانه ها:
هدف از تیپ بندی اشعار داوود سرخوش در اینجا، این است تا رویکرد کلی موسیقی او پیرامون وضعیت اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی وسیاسی در جامعه مورد شناسایی قرار گیرد. که این امر با طبقه بندی مفاهیم در گزینه های مورد نظر نیز می تواند نیز صورت گیرد .

1- مفاهیم اجتماعی ؛ در اینجا کلمات و واژهایی هستند که بیشتر به روابط انسانی و اجتماعی اشاره دارند و نسبت به کنش گفتمانی در اجتماع و تعامل بین فردی تاکید می ورزند. اگر دقتی بیشتری به اشعار سرخوش داشته باشیم ؛ دو نکته اصلی نسبت به این امر مشخص می گردد. نخست، بُعد اجتماعی در گذشته و دیگری در شرایط فعلی. بُعد اجتماعی در گذشته، روابطِ محدودِ مردم هزاره ها را در مقابل دیگرن نشان می دهد که در آن هزاره ها از اختیار کمتری نسبت به دیگر اقوام[13] برخوردار بودند. مثلاً ؛ مفهوم جُوالی ، این مفهوم که بیشتر در اشعار سرخوش دیده می شود، برای مخاطبان هزاره خیلی آشنا است. زیرا آنان سالیان درازی که از حقوق اجتماعی محروم بودند ، به اجبار این شغل (بارکشی)را انتخاب کرده بودند. این مفهوم مشخص می کند که هزاره در گذشته یک نوع رابطه ی عمودی را متحمل می شدند. بُعد دیگری مفهوم اجتماعی ، واژگانی هستند که به نظر می رسد یک نوع رابطه ی افقی را برای هزاره ها تداعی می کند. مثل ، «یکجای شدن»(وحدت واتحاد نمودن) که یک نوع دعوت به همکاری و مشارکت اجتماعی معنی می شود ، «زوالِ زورگویان»( ازبین رفتن اشرافیت) که باعث به وجود آمدن جامعه برابری می شود و «زحمت کشیدن» که سبب شکوفایی جامعه می شود.

2- مفاهیم فرهنگی ؛ واژگانی هستند که تولید معنایی می کنند وسبب آگاهی بیشتر مردم می شوند. در اشعار داوود سرخوش این نوع واژگان بیشتر از گذشته ها نقل می شوند ، یعنی مفاهیمی که برای مخاطبان معناهایی خاصی دارند و منتهی به یک بازاندیشی می گردد. مثلاً:

«فرزند کوهستونی ، زحمت کش و دهقونی ، با بیل و کلنگِ خود در دشت و بیابونی

دَ هر کس که دست دوستی دادی ولله وفا موکونی ، آدم دروغگوی را رویشی سیاه موکونی».

شعر بالا ، به خوبی حالت فرهنگی را در مخاطب متصور می کنند که در آن واژگانی زحمت کش ، وفا ، دوستی و دروغگویی ضمن بازنمایی از وضعیت جامعه هزاره در گذشته به تولید معنا در مخاطب نیز می انجامند. از آنجاییکه، در هر شعر وی نشانه ها ونمادِ فرهنگی بیش از دیگر مفاهیم ها ونشانه ها بکار رفته اند ، به نظر می رسد این امر ، یک گفتمان جدیدی را ترسیم کرده است. گفتمانی که به گفته ای (ون دایک،17:1382) در آن مردم زبان را برای برقرار کردن ارتباط میان اندیشه ها وباور ها یا بیان احساسات بکار می گیرند واین عمل را به مثابه ی بخشی از رخداد های پچیده تر اجتماعی- فرهنگی در موقعیت های مشخص همچون ملاقات با دوستان ، مکالمات تلفنی و... انجام می دهند. بنابر این ، به صراحت می توان گفت که اشعار داوود سرخوش در حیطه فرهنگ و اجتماع توانسته است ، روند گفتمانی را در بین مردم ایجاد کند. مثل، گفتمان های مردم عام ، کارگرها ، نخبگان و...

3- بعد اقتصادی اشعار سرخوش ؛ ضمن تاکید بر نفی عوامل نامطلوب در جامعه عوامل دیگری را نیز پیشهناد می کند که روند سازنده تر مقاوم تر ویا هم خودکفایی تری را به دنبال دارد. بطورنمونه، شعری پائین که بازنمایی از جامعه قبلی هزاره ها دارد ، نشان میدهد که برای آنان بازارهایی تهیه می شد که مردم در آن سهم چندانی نداشتند فقط مصرف کننده بودند. زیرا، هرآنچه که سوداگران(کوچی ها) می خواستند ، عرضه می نمودند نه اینکه بر اساس سلیقه هزاره ها به عنوان مصرف کننده مواد تهیه شوند. کوچی ها کسانی هستند که زندگی عشایری دارند و سال یکبار(طبق دستور حاکمان گذشته) که به قصد چرانیدن احشام شان در مناطق هزاره می آمدند و بازار های را نیز به وجود می آوردند( البته ، کوچی ها حالا هم می آیند اما دیگر مردم هزاره نه تنها چیزی از آنان نمی خرند بلکه سعی می کنند از ورود آنان نیز جلوگیری کنند).

«سر سنگگ بشینم ، سنگ بریشم ، اَلی گو رخت کوچی را نپوشم.

سر سنگگ بشینم ، سنگ بریشم، بخش خو ماشیو کنم سالها بپوشم .

بخش خو ماشیو کنم از بشم بره ، اَلی گو رخت کوچی را نپوشم.»


4- مفاهیم سیاسی؛ مباحثی را دنبال می کنند که منتهی به یک هویت سیاسی گردد. به عبارت دیگر، این مفاهیم در صدد تعریف یک فرهنگ سیاسی در جامعه است. فرهنگ سیاسی به فضای ذهنی و روشنفکرانه ای که سیاست در آن شکل می گیرد، تفسیر می شود و مورد داوری قرار می گیرد(تانسی،به نقل از پای ووربا،1383: 175). آهنگ های اولیه سرخوش که در پاکستان اجرا شده اند، می توانند زمینه ساز یک فرهنگ سیاسی واحد در کشور گردند. زیرا، این موسیقی به خوبی واقعیت افغانستان را بازنمایی می کنند که از آن جمله شعر زیر ، نمونه خوبی است.

«خدایا آه وماتم داره کابل ، بجان آتش به دل غم داره کابل

چه می پرسی ز احوال خرابش ، فغان از جور عالم داره کابل

چو کابل هیچ قبرستان ندیدی ، به خوابش این چنین ویران ندیدی

نه گوری از کسی پیداست اینجا ، چنین تقدیر بر انسان ندیدی

دود کابل بلند در آسمان شد، اجل خانه به خانه میهمان شد

به هر سو چادر افگنده است وحشت ، که گرگان آدمی را پاسبان شد»

همانطور که مشخص است این آهنگ دیگر با لهجه هزاره ای خوانده نشده است بلکه با لهجه رایج (کابلی) در افغانستان خوانده شده است. شاید یکی از دلایل ها این امر آن باشد که مخاطبان او افزایش یافته اند ویا هم وسعت خرابی ها ، کشتار انسان ها و بی بندباری سیاسی رهبران جهادی به حدی رسیده اند که دامن ای همه مردم افغانستان گرفته است و مردم می بایست هوشیار تر از قبل باشند. نقد سیاسی سرخوش در اینجا ، اشاره به کارکرد نادرستِ تمام سیاستمداران افغانستان دارد. این همان امریست که مورد داوری قرار گرفته و به نوعی تفسیر شده است. چنانچه مشخص است ، سرخوش از موضع قبلی خود تا جایی کوتاه آمده و بدین طریق ضمن انتقاد از وضعیت موجود در پی یک هویت سیاسی واحد برآمده است.

بخش اول :
آهنگی بنام « آغی مانده نباشی» که با لهجه هزاره ای بعد از سقوط افشار(زمستان 1371) در کنسرتی در شهری کویته ی پاکستان خوانده شده است. علاوه بر اینکه شعر خود دارایی مفاهیمی هستند که روابط اسطوره ای و ارزشی را در مخاطب معنا می کند، این کلیپ سه ویژگی دیگری نیز دارد. اول ، ترکیب موسیقی هزاره ای با طبله و دهل که یک توع تنوع وتهییج را برای مخاطبان دربر دارد اما این امر چنان ماهرانه است که محوریت هنری با دوتار که نماد موسیقی هزاره ای است ، صورت می پذیرد. دوم ، تیتر بزرگی بر روی صحنه یا سن با عنوان "هزاره های جهان متحد شوید" توجه هر بیینده ای را به خود جلب می کند که در واقع یک نوع تلنگری سیاسی بحساب می آید. سوم ، رقص دسته جمعی دختربچه های 6 الی 8 ساله بر روی صحنه که یک عمل نادر در تاریخ موسیقی هزاره ای است مواجه هستیم. به نظر می رسد که این عمل شکل عینی از تغییر افکار مردم هزاره است که نشان دهنده ایدئولوژی جدید قومی یا هزاره ای به شمار می آید. افکار و عقاید هزاره ای در گذشته شدیداً با اینطور حرکات مخالف بوده است و آن را نفی میدانست. بدین صورت است که باید گفت ، نشانه ها در این کلیپ دال های هستند که دلالت بر تغییرات عمده ای نسبت به هزاره های قدیم دارند. شعر این آهنگ نیز دارایی مفاهیمی هستند که هر یک دالی بر اسطوره ای وارزشی بودن ایدئولوژی جدید دارند که در زیر می آید:

« بیشن که راز دل کُنی دردای قَومونه / اروزگونِ دَ خون خفته و اوشار بی رونه

خوش آمدی چاره ازی غم سبیل کَنی / اُوماغ بگیری جان نثاری شهیدونه

آلی مانده نباشی ، آغی مانده نباشی ، بیرار مانده نباشی

منزل شده آغاز و هوشیاری ما شرطه / اگر بَشی قَطی پیروزی از مُونه

خالق اگر آنروز تنهای خو بود دَ جنگ غیر / امروز جوانایی مو همه خالق دَورونه ».

در دوبیت اول این شعر ، واژگانی همچون ؛ راز ، درد ، خون ، ویرانی ، غم ، جان نثاری و شهیدان دال هایی هستند که می توانند ضمن اثر فوری بر روان مخاطبان ، دلالت بر گذشته ی غم انگیز مردم هزاره داشته باشند. گذشته ای که ارزگان[14] و افشار[15] بیاد دارد و چنین برداشت می شود که ممکن است بازهم تاریخ بر شما(هزاره ها) تکرار گردد. در واقع، این بیت اخطاری است بر عدم هوشیاری مردم نسبت به عدم شناخت خودی یا غیر خودی. در دو بیت آخر، منزل(راه) ، آغاز ، هوشیاری ، باهم بودن و پیروزی دال هایی هستند که می توانند نشانه هایی از امید و تکاپو را در بر داشته باشند و همینطور اینها ، دلالت بر وضعیتی است که مردم هزاره در آن تلاش می کردند تا باحفظ وحدت و هوشیاری از مَکر و حیله دشمنان غافل نمانده ، پیروزی شان را جشن بگیرند و از این طریق حقوق پایمال شده شان را، از دولت افغانستان که در ظاهر مدعی برابری و عدالت در جامعه است ، بگیرند. استفاده از واژه های خالق ، تنها ، غیر و جوانان می تواند تاکید بر نمادی باشد که در آن غیرت ، شهامت و قدرت تبلور یافته است. «خالق» نوجوان هفده ساله ی هزاره، نادرشاه (1933) پادشاه وقت افغانستان را که تداوم دهنده ظلم به هزاره ها بود از بین می برد و تنها در میان غیر( دشمنان هزاره ها) بعد از بریده شدن انگشت و در آوردن چشم هایش به دار آویخته می شود(پولادی ،298:1378). به نظر می رسد، این تصویر سازی از خالق می تواند تبدیل به یک الگو برای نوجوانان وجوانان هزاره شود، مفهوم خالق برای جوانان هزاره ضمن داشتن معنای خشم ونفرت از دشمن، معنی شجاعت و غیرت را نیز تداعی کند. بدین صورت است که گفته می شود ؛ جوانان با ادامه دادنِ راه او می توانند هریک خالق دوران خویش باشند. مخاطبِ هدف این شعر، همانطور که در بالا مشخص است آلی[16] ، آغی[17] و بیرار[18] می باشند. این شعر نشان میدهد که مخاطبان او همه ی مردم است و همینطور نه تنها به جنس ویا طبقه خاصی توجه نمی کند بلکه درسطح وسیعی متمرکز است. هم چنین با خطاب نمودن دوست ، خواهر و برادر یک نوع همبستگی و همدردی را، در بین قوم هزاره ایجاد می کند که در آن احساس مشترک می تواند تبلور کند. درست مثل یک خانواده. با مشخص شدن معنای واژه ها در این شعر، به صراحت می توان گفت که استفاده از آنها یعنی همان انگاره ها ، اسطوره یا تصاویری که آلتوسر از آن یاد می کند ، در جهت ایجاد یک ایدئولوژی هزاره ای بکار رفته است تا از این طریق به حفظ هژمونی خود دست یابند .

شعر بعدی ، آهنگی بنام « اجانب » است . این آهنگ همچنین از یک سو، با دنبوره (همان ابتدایی ترین وسیله نواختن یک ساز که نماد موسیقی هزاره ای نیز شناخته می شود) و همراهی طبله نوای تندی را به وجود آورده است و از سوی دیگر آوازِ فریادگونه ی سرخوش یک نوع جذابیت و جدیت و یا هم یک نوع اعتراض را به نمایش می گذارد. درلابه لای هر بیت ، تصاویری از رزمنده های جوان هزاره که در سنگر هستند و یا در حال جنگیدن با دشمنان شان مشاهده می شود. و بدین طریق به تهییج افکار هزاره می پردازد:

« سر سنگگ بیا ، سنگر بگیری / نباید ازی کلو در بگیری

به یاری خدا و شاه مردو / حق آزره را برابر بگیری . ای واه هزاره ، زیبا هزاره ، اجانب را به ملک ما چکاره؟

مُو نه بیکس نه خواری دیگرونی / نه گشنه سربارِ دیگرونی .

مِنت از ملک بابه خو می کشی/ نه یتم دَ دیار دیگرونی. ای واه هزاره ، زیبا هزاره ، اجانب را به ملک ما چکاره؟

دَ دنیا آمدیم تا زنده باشیم / سر افراز و خوش فرخنده باشیم .

دَ قرآن خدا نوشته نیسته / دَ ازیها یاکه دَ او بنده باشیم ».

سنگ، سنگر ، دَر (آتش) دال های سنگینی هستند که می توانند به مقاومت و استقامت مردم هزاره دلالت کنند و همینطور نشان دهنده موقعیتی هستند که در آن مردم هزاره زحمت و رنج زیادی می خواهند به دوش بکشند تا دیگر در زیر ستمِ ظالم قرار نگیرند. مردم هزاره تقریباً 120 سال بطور رسمی تحت فشار دولت مردان افغانستان قرار داشتند و برداشتی که از این شعر می توان داشت ، این است که دیگر طاقت شان طاق شده و می خواهند از این وضعیت رهایی یابند. در بیت دوم کلماتِ همچون یاری ، خدا ، شاه مردان (امام علی )، حق و برابری قرار گرفته اند که هر یک ضمن داشتن بارِ مثبت، تبدیل به دال هایی شده اند که نشان از عقیده اسلام شیعی مردم هزاره را می دهند و همینطور، این امید را برای آنان به وجود می آورند که بعد از آن همه سختی و معضلات آینده روشنی در پی خواهند داشت. ضمناً این بیت به خوبی مشخص می کند، مردم هزاره با وجودی که ده ها سال بخاطر شعیه بودن مورد آزار و اذیت دیگران قرار داشتند اما باز هم به ایمان و عقاید اسلام شیعی همچنان پای بند هستند. توکل به خداوند و توسل به ائمه اطهار ، در بین مردم بیشتر زمانی صورت می پذیرد که عمل سختی در پیش داشته باشند ، با این وجود این بیت بیانگر آن است که دشمنان هزاره بسیار قوی هستند. واژه های بی کس ، خوار[19] ، گشنه[20] ، سربار ، مِنت و یتیم کد هایی هستند که در جهت تضعیف روحیه هزاره ها در طول سالیان قبل از انقلاب در افغانستان بکار برده می شدند اما در حقیقت مردم هزاره از آن مُبری بوده اند . زیرا نقل است که مردم هزاره با وجود وضعیت نابسامانی که داشته اند ، هرگز تن به خفت و خواری نداده اند . از توان خویش و یا به قول معروف از جُور بازوی خود نان باید خورد (احمدی،1388). با این حال ، یک برداشتِ فخر یا افتخارآمیزی مردم، از این بیت بدست می آید که در گذشته به سختی با آن مبارزه کرده و بدست آورده اند. واژگانی همچون دنیا ، زنده ، خوش ، فرخنده و سرافراز نشانه هایی هستند که هر انسان آزاده ای بدان نیازمند است . بدین صورت می توان گفت که این نشانه ها دلالت بر آزادی خواهی مردم هزاره دارند و قرآن که نشان از معرفت جهانی دارد آموزگار آنان است. از این بیت چنین برداشت می شود که مسیر ترسیم شده ی هزاره ها ، همان مسیری است که دیگر آزادگان جهان در پیش گرفته اند و با سنگر گرفتن در مقابل دشمنان و خون دادن در این مسیر، آزادی شان را بدست می آورند. در کل باید گفت ، این شعر با یاد آوری رویداد های غم انگیزِ گذشته که مردم هزاره سخت از آن رنج می بردند ، به باز نمایی اهداف و ارزشهایی می پردازد که ممکن است بازهم توسط غیر خودی ها مورد تهدید قرار گیرد . همچنین این شعر به بازنمودِ ویژگی های مذهبی هزاره ها نیز اشاره می کند واز این طریق به ایدئولوژی هزاره ای مشروعیت خاصی می بخشد. در کل، این دو آهنگ که مورد تحلیل ونشانه شناسی قرار گرفت به خوبی از وضعیت جامعه وقتِ هزاره ها حکایت می کند وبا به عبارت دیگر، بازنمایی از آن را به عهده داشته است.

بخش دوم :
آلبوم «سرزمین من» که از اسم آن پیدا است، مربوط به مسائل افغانستان سروده شده است و دقت و موشکافی اشعار، در مورد رهبران، سربازان و وضعیت مردم بیشتر دیده می شود. در این آلبوم بیشترین آهنگ ها به زبان ملی خوانده شده است وکمتر به مسائل قومی که قبلاً به آن تمرکز کرده بود، توجه نموده است. البته ، این آلبوم بعد از ظهور طالبان وهمچنین بعد از سفری که سرخوش در افغانستان (1376) داشت، تهیه شده است و همینطور همکاری او با امیرجان صبوری[21] در انگلیس نیز دخالتی در بهبودی آن ذکر شده است (همشهری،2642:1381 ).

« بی آشیانه گشتم ، خانه به خانه گشتم ، بی تو همیشه با غم ، شانه به شانه گشتم / عشق یگانه ی من ، از تو نشانه ی من ، بی تو نمک نداره ، شعر و ترانه ای من / سر زمین من ، خسته خسته از جفای سرزمین من ، بی سرود و بی صدای ، سر زمین من ، دردمندِ بی دوایی سرزمین من / سر زمین من ، کی غم ِ ترا سروده ، سر زمین من ؟ کی راه تو را گشوده ، سرزمین من ؟ کی به تو وفا نموده ، سر زمین من ؟

ماه و ستاره ای من ، راه دو باره ای من ، در همه جا نمیشه بی تو گذاره ای من / گنج تو را ربودند از بر عشرت خود ، قلب تو را شکستند هر که به نوبت خود ، سر زمین من ، خسته خسته از جفای سر زمین من ، بی سرود و بی صدایی سر زمین من ، دردمندِ بی دوایی سرزمین من / سر زمین من ، مثل چشمِ انتظاری سر زمین من ، مثل دشت پر غباری سر زمین من ، مثل قلب داغداری سر زمین من »

در این شعر از یک سو، واژه های مثل بی آشیانه ، خانه به خانه ، بی تو وبا غم دال هایی هستند که بر آوارگی ، بی کسی و غمگین بودن افغانستانی ها دلالت می کنند و از سوی دیگر ، واژه هایی همچون عشق یگانه ، از تو نشانه ، نمک ، شعر و ترانه دال هایی هستند که ضمن دلالت بر عشق میهنی یک ایدئولوژی جدیدی مثل وطن پرستی را در مخاطبان ایجاد می کند. از این بیت می توان یک برداشتِ وطن دوستی داشت که شخص وطن دوست همه ی رفاه و آسایش را منوط به داشتن وطن میداند. همچنین تکرار سر زمین من همراه با واژه های منفی مثل بی صدا ، بی سرود ، دردمند ، بی دوا و غم تداعی گر تصاویر دهشتناکی است که ناشی از جنگ های داخلی در افغانستان و حکومت های خودکامه به وجود آمده است که بدون توجه به خواسته های مردم فقط به منافع شخصی و اهداف گروهی خویش بوده اند. اینها همان بازتولید ایدئولوژی ضد جنگ است که سرخوش قصد دارد مخاطبان خود را بدان سو سوق دهد . جملاتِ کوتاه با واژه هایی که عناصر خوبی و بدی در آن گنجانده شده اند ، بطور صریح معنا را در ذهن مخاطبانِ افغانستانی خود تلقین می کند. معنای صریح چیزی نیست که بتوان آنرا کاملاً مشخص کرد، معنای صریح یک تعمیم است (دانسی ،70:1378) یعنی مدامی که روند جنگ و خون ریزی در افغانستان وجود داشته باشد ، همین بی سرزمینی ، بی صدایی و بی سرودی ادامه خواهد داشت . واژگان دیگری که به ایدئولوژی وطن پرستی و یا مهین دوستی تاثیر دارند و می توان از آنها در صدد تحقق این امر استفاده کرد ، واژه های خطابی هستند که میهن را بسان ستاره و ماه ترسیم می کند . مشخص است که زندگی بدون ستاره و ماه در هیچ جا قابل گذران نیست. در کل ، از این شعر چنین استنباط می شود که یک نوع بازنمایی ایدئولوژی میهنی را ترسیم می کند و تصور می شود که این نوع ایدئولوژی ، ایدئولوژی بازدارنده تحرکات قومی و ضدجنگ در افغانستان است که داوود سرخوش بدان روی آورده است .

آهنگ دیگری از سرخوش بنام «دو رهبر» از آلبوم «پری جو»[22] است که وضعیت نا مطلوب افغانستانی ها را به تصویر می کشد. در ابتدای این آهنگ ، رباعی بصورت تک خوانی اجرا شده است که بطور حتم نشان از تفکر جدید اوست ، تفکری که قبلاً در سرخوش وجود نداشت.

« دو رهبر ، خفته در روی دو بستر / دو عسکر ، خسته در بین دو سنگر .

دو رهبر ، پشت میز صلح خندان / دو بیرق بر سر گور دو عسکر .

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی

خسته از زجر زمانه ، بی وطن بی آشیانه ، بی بهار و بی ترانه / ای پرستوی مسافر در غروب بی نشانه .

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی

بشکست سنگین نفرت و کین شیشه ی ما را / از گل تهی بنموده سرما بیشه ی ما را .

سر در گریبان دستها در آستین پنهان / دادند آب از ماتم و غم ریشه ی ما را

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی»

رباعی با صدای گرفته سرخوش که به صورت تک خوانی اجرا می شود ، آنچنان حزن آلود و ناله وار است که گویی یک دنیا غم و اندوه را با خود دارد. در همین ابتدا بخشی از تاثیر و تاثر بین آهنگ و شنوده منتقل می شود. همچنین استفاده از تکنیک تقابل برای درک معنی به صورت تلویحی در این رباعی می تواند ، این تنفر یا انزجار را برای مخاطبان خود تشدید کند . میدانیم که معنای تلویحی یک ابزار قدرتمند است ، زیرا احساسات و ادراکات در باره ی چیزها را بر می انگیزد(دانسی ،71:1387). در اینجا قرار دادن رهبر در مقابل عسکر[23]، خفته در مقابل خسته و بستر در مقابل سنگر به خوبی می تواند تداعی گر تصویری باشد که انسان با قرار دادن خوبی در مقابلِ بدی به عمقِ معنی خوبی دست می یابد و برعکس در مقابل خوبی به چهره زشتی. در بیت دوم، واژه ها با بار منفی همچون؛ خسته ، زجر ، بی وطن ، بی آشیانه ، بی بهار ، بی ترانه ، مسافر ، غروب وبی نشانه دال هایی هستند که همه مسافران، مهاجران و جنگ زده ها با آن آشنایی دارند و مدلول وضعیتی است که رهبران گروه ها و احزاب در افغانستان مسبب اصلی آن بشمار می روند. دوری نمودن از چنین رهبران برداشتی از این بیت است که یک فرد افغانستانی می تواند داشته باشد. در بیت سوم ، شکستن شیشه ، نفرت و کین ، از گل تهی، سرما و بیشه ، سر در گریبان ، دست در آستین پنهان ، ریشه و ماتم واژگانی ترکیبی که هر کدام معنای واحدی منتقل می کنند. این معنا ها ، مفاهیمی را در ذهن متصور می شوند که برای مخاطبان افغانستانی بخصوص برای مهاجران و آوارگان آشنا هستند. زیرا آنان در طول زندگی خویش با این واژه ها به صورت عملکردی انس گرفته اند ، رشد و با تمام وجودش لمس نموده اند ، در کل برداشتی از این بیت برای هر شنونده ای تصویری است که در آن، فرد تمام آمال و آروزهایش را از دست داده و سراسر وجودش یائس و ناامیدی فرا گرفته است که دیگر هیچ رنگ و بویی برایش معنا ندارد. تکرار افغانی ، افغانی وارث ویرانی در این شعر می تواند تلنگری باشد برای همه افغانستانی ها که متوجه مسببین این عوامل باشند و بیدار تر از قبل گام بردارند. در کل این شعر ، نشان دهنده آن است که دیگر مردم افغانستان گول نیرنگ رهبران را نخورند و از پیامدهای اعمال رهبران آگاه باشند. این دریافت ها دلیل خوبی است که بگویم ؛ داوود سرخوش از ایدئولوژی ضد جنگ استفاده کرده است.

نتیجه گیری
این مطالعه نشان می دهد که داوود سرخوش با بکار گیری طبله در کنار دنبوره (دوتار)، موسیقی هزاره ای را تبدیل به یک موسیقی انتقادی و حماسی کرده است. وی با تعیین جامعه هدف خود که هزاره ها باشند، از اشعار حماسی و تاریخی هزاره ها نیز بهره برده وکمک شایانی در جهت ایجاد ایدئولوژی جدید قومی که باسیاست برابری و آزادی برای آنان از طرف مزاری«هبر هزاره ها» رقم خورده بود،کند. بدین ترتیب، تمام مردم درجامعه هزاره مخاطب او بوده اند حتی کسانی که تحت عناوین مذهبی با موسیقی مخالفت می کردند، مجذوب اشعار او شده وتبدیل به طرفداران سر سخت این موسیقی گردیده اند.

علاوه بر آن به نظر می رسد، مخاطبان سرخوش از دونوع بوده اند. اولی که در بند زمان و مکان بودند. یعنی، در زمان معین و مکان معینی مثل محل کنسرت که توان بروز عکس العمل مستقیم داشتند. دومی، با انتشار آهنگ وکلیپ ها در قالب های صفحه ، لوح فشرده، کاست و نوار های تصویری مخاطبان، گسترده تر، بزرگتر و خصوصی تر شدند وبدین طریق مفاهیم اشعار در مخاطب انتزاعی تر شده کنش درونی تری داشتند. همین امر ، سبب تحقق ایدئولوژی قومی را در سطح وسیعی بین هزاره ها فراهم نمود .

نکته مهم، پس از به وجود آمدن وضعیت بحرانی به سبب اختلافات سیاسی که موجودیت هزاره ها ممکن بود در آن همانند قدیم نادیده گرفته شود، سرخوش با بکار گیری ازهنر موسیقی هزاره ای وبا اشعار حماسی و تاریخی گام بزرگی در صدد استحکام یک ایدئولوژی قومی برداشت. ایدئولوژی قومی یا هزاره ای، نه به معنی هزاره گرایی یا ناسیونالیستی بلکه به معنی تحکیم و تحقق اهداف سیاسی و اجتماعی هزاره ها که در تعیین سرنوشت آنان تاثیرِ به سزایی داشته است. بنابر این می توان گفت؛ این عملکرد سرخوش در ابتدا، سبب آگاهی مردم گردیده و سپس به هژمونی هزاره ای کمک کرده است تا هزاره هایی که در سراسر دنیا پراکنده بوده اند، متحد شوند. پس از تحکیم این ایدئولوژی در بین هزاره ها که یک نوع هویت بخشی نیز به حساب می آید، داوودسرخوش در صدد گسترش ایدئولوژی ای در حیطه ملی بر آمد که در آن ایدئولوژی قومی را تبدیل به یک ایدئولوژی میهنی نموده است.

البته ، دلایل وجود یک ایدئولوژی میهنی در شعر سرخوش ، وجود گروه طالبان و عدم صلاحیت رهبران جهادی بر مردم بی پناه افغانستان می توانند باشند. شاید درک این امر یک مقدار آسان نباشد که رهبرانِ مخالفِ هزاره ها نه تنها بر مردم هزاره ستم کردند بلکه با وارد شدن به جبهه زور و تعصب به مردمان خود نیز ضربه زدند و همینطور، رهبران هزاره ها پس از کشته شدن مزرای. شاید دلیل اصلی سرخوش ، گرایش به ایدئولوژی میهنی این باشد که دیدن دیگر اقوام در وضعیت بدتر از هزاره ها برایش دشوار است ویا هم اتحاد تمام مردم در افغانستان را نشانه قطع جنگ و خون ریزی در کشور می داند. با این وجود ، بطور یقین نمی توان گفت که در این امر چیقدر موفق بوده است. زیرا، خود مستلزم یک تحقیق جداگانه است.

منابع :
· اسد الله احمدی (1388) ، دفاع از رساله کارشناسی ارشد « تاریخ و خاطره جمعی در افغانستان»، تالار شریعتی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران .

· استیون تانسی (1383) ، مقدمات سیاست ، ترجمه هرمز همایون پور ، نشر نی.

· ایرج برخوردار(1376) ، موسیقی سنتی ایران ، نشر دفتر پژوهش های رادیو.

· .بصیر احمد دولت آبادی (1376) ، مقاله « رهبر شهید استاد مزاری چگونه می شناسیم ؟ ، فصل نامه شماره11 سراج .

· پی یر گیرو(1383)، نشانه شناسی ، ترجمه محمد نبوی ، نشر آگه.

· تئون ای . ون دایک(1382)، مطالعاتی در تحلیل گفتمان، مترجمان پیروز ایزدی و دیگران ، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.

· حسن پولادی(1387)، هزاره ها ، ترجمه علی عالمی کرمانی ، نشرعرفان .

· حفیظ‌الله شریعتی و محمد عارف احمدی (1387)، مقاله « سبک موسیقی هزاره‌ای»، سایت دُر دَری.

· سید محمد مهدی زاده(1387) ، رسانه ها و بازنمایی ، نشر دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها

· عبدالعزیز (1386) ، مقاله « نگاه مختصری به سیر موسیقی در افغانستان » ، سایت مشعل.

· مصاحبه با سرخوش(1380/11/16) روزنامه همشهری شماره 2642.

· مارسل دانسی (1387) ، نشانه شناسی رسانه ها ، ترجمه گودرز میرانی و بهزاد دوران ، نشر آنیسه نما.
www.urozgan.org

جمعی از دوستانتان در مسکو و نادری پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ

داود جان سرخوش عزیز سلام.
امید که صحتمند و تندرست باشید. و در فعالیت های روزانه موفق و موید.
صدای رسای شما را تقریبا هر روز می شنویم. حتی پسرم که تازه 3 ساله شده، بسیار مشتاق شنیدن صدایتان هست و می گوید خواندان های کاکا را برایم بانید.
موفقیت مزید و بهروزی برایتان آرزومندم.

محمد رضا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:22 ب.ظ

سلام داود جان .
آلبوم مریم را بارها گوش کردم بسیار جالب است .اما به نظر میرسد شور و حال آلبوم های پیشین را ندارد.
پاینده باشی داود : افتخار افغان ها

حسین محمدیان یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

سلام بر خواننده پر شور ما داوود سرخوش. سالها پیش وقتی کست بود، مردم ما منتظر یک کانسرت از داوود بودنند و جوانی خود من در لذت خواندنهای داوود و سرور سرخوش گذشت. سروری که خطاب به روسها گفت: پینصد هزار تاتک تو بیه د پیش مو نان تر نموشه. داوود جان اگر دیروز مردم از بیتهای انقلابی تو و زنده یاد سرور در مقابل متجاوزان روحیه می گرفتند، امروز برای دلخوشی و انگیزه به شما نیاز دارند. در یک کلام آغوش وطن برای فرزند خلفش باز است.

هزاره چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ق.ظ

دوستان عزیز گزارش سلسله کنسرت های استاد داود سرخوش در تهران سال 1371 که از طریق تلویزیون 23 جاپان پخش شد دیدم و لذت بردم. شما عزیزان اگر نیز علاقه مند تماشا هستید به این لینک مراجعه کنید.
http://www.katib.dk/video/dawood/video/japanees journalist reporting from Dawood's concert in Tehran.wmv

محمدذکی یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.dawoodsarkhosh.com

سلام وعرض ارادت دارم خدمت ستاره ی همیشه درخشان هنرموسیقی وآوازافغانستان داوودسرخوش.
همانگونه که افغانستان شاهدمرزبندی های جغرافیایی باسایرکشورهاوهمسایگان خودهستند،ازابعادمختلیف میتوان مرزهای گونه گون دیگری برچید.والامرزعاطفی.
تنهاچیزیکه میتوان مرزعاطفی مان راثابت نگهداشت،همین صدای گراوآهنگ های شماعزیزان است.
دررابطه باشخصیت هنری شماآقای سرخوش:
هنرمندمتعهد،آگاه،( با)استعداد،احساس،مردم..... و خوش صحبت هستید.که خودجای افتخاراست
کم بگویم که دیگران هم فیصله خواهدکرد.
بااین نوشته وتوصیفات می شودگفت ، گوشه ی ازاحساسات درونی خودراباشماوسایرهموطنانم رد وبدل داشته باشم.
آرزوی موفقیت دارم
بچه جاغوری (ذکی انصاری) ازناروی

قاسم چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ب.ظ

درود بر هنرمند دوست داشتنی داود سرخوش
ما بی صبرانه منتظر دو البوم تازه شما هستیم لطفا در سایت خود بنویسید دقیقا البوم های تازه شما به بازار خواهد آمد. سباس

فرید مرادی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:54 ق.ظ http://www.sabzchob.blogfa.com

داود جان سرخوش بدون شک یگ هنر مند توانا واستسنای است دوستان عزیز بهوبلاک ماهم سربزنید ممنونم

بیننده شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ب.ظ

سلام خدمت آقای سرخوش عزیز ودوسداشتنی سلام بر ستاره درخشان هزاره ها آقای سرخوش باتشکر فراوان از آهنگ .یبای تان که درفهرست قرارداده اید باشنیدن این آهنگ یگ باردیگر امید زنذگی رایافتم سپاس گزارم

آقای سرخوش عزیز باعرض معزرت درصورت امکان قالب و یاچوکات وبلاگ تان اگرتبدیل نماید نظرات بینندگانرا بیشتر میتواند جلب کند خدا نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد