نقد و نظر

جای خواندن و شنیدن نظریات مردم

نقد و نظر

جای خواندن و شنیدن نظریات مردم

قراری که داشتیم...

قرار بود به پیام یکی از دوستان مبنی بر خستگی یا بی طراوتی یا هرچه تعبیرش کرد در رابطه با آخرین اجراء ـ خود چیزکی بنویسم. اما حالا که زود تر از این قرار، دوست ارجمندم حبیب پیمان تفصیلی بر آن نوشته است، ضمن سپاس صمیمانه از ایشان میخواستم اشاره کنم که این جانب را در رد و یا تایید مجموع این نبشتار دخالتی نخواهد بود ولیکن "تفاوت زمانی"، "به سرقت رفتن اجراء ها در گام مقدماتی خود" و "گزینش شیوه غیر از شیوه های معروف و متداول ومزید بر آن گزینش محتوای نسباً سقیل"، نکاتی اند که تاثیر لازم بر اقبال و عدم اقبال این اجراء ها را داشته است.

تا بعد یا هو!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آلبم سپید و سیاه

سومین اثرهنری داود سرخوش

آلبم سپید و سیاه، قسمی که از نامش پیدا است، ثمری از تاریک ترین، سردترین و سیه ترین روزگاری است که مردم افغانستان به تاریکی آن بسر می بردند. زندگی مردم افغانستان در آن روزگار واقعاً بی رنگ بود و شب و روز آن روزگار جز سیاهی و سپیدی چیزی بیشتری نبود که از جلو چشم مردم آن دیار سیاه سپید شده می گذشت. این آلبم اساساً ثمری از چنین یک مقطع زمانی است اما متأسفانه در وقتی که باید بدست شنونده هایش می رسید، نرسید. این آلبم سومین اثر هنری داود سرخوش است که در ماه مارچ سال 2004 توسط گروه هنری میچد رسماً نشر گردید. از آن روزگار تا کنون، نقد و نظرهای گوناگونی را در مورد این آلبم خوانده و شنیده ایم که در پهلوی کلمات بعضی از این نقد و نظرها، علامت سوالیه مشاهده شده و عدم رضایت شنونده را به وضوح نشان می دهد.

حقیر پقیر که از آغاز کار این آلبم تا انجام آن در جریان قرار داشت، خودش را مؤظف دانسته تا در جمع کسانی که در ارتباط به چگونگی این اثر حرف زده اند و یا می زنند، شریک کند.

 

هنر از دیدگاه این حقیر پقیر

همه می دانند که یک هنرمند از میان مردمش قد می برافرازد و آنچه هم که در کیسه دارد، اساساً از مردم است. به عبارت دیگر، خود هنرمند ثمری از طرز زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سنتی، دینی، بی دینی، ظلمی، مظلومی و... یک قوم ملت است. یعنی مردم در زندگی یک هنرمند، آبی است که بر کانکریت تازه کار شده ریخته شود تا در استحکامات آن قدرت ببخشد. در حقیت مردم است که تصمیم می گیرد که هنرمندش چگونه باید باشد. داود سرخوش هم یک فردی از مردم و جامعه ی خود است و قسمی که خودش بارها به زبان خود گفته، نمی تواند و نمی توانسته جدای از آنچه که شرایط برای وی و جامعه و محیط و مردم و کشورش مهیا می کرده، زندگی کند. آهنگ، و هر اثر هنری دیگری، در حقیقت تصاویر و برداشتی است که از چگونه زیستن و وضعیت اجتماعی و... یک جامعه که از راه چشم و گوش در مغز هنرمند عکس برداری شده و ثبت می گردد و بعد بصورت یکی از انواع اثر هنری بیرون داده می شود.

آهنگ های داود سرخوش، اساساً صدای گریه و ناله اطفال یتیم و مادران داغدیده و مردمان در آتش سوخته و در خون طپیده ی افغانستان است که از راه گوش در مغزش ثبت گردیده، و یا عکسی است که از راه چشم از سوختگی ها و ویرانی ها و بدن های نیمه سوخته و نیمه پوست شده ی هموطنانش برداشته شده و در هارد دیسک کله اش جاگرفته و بعد بصورت آهنگ بیرون داده شده اند. پس باید روشن شده باشد که هنرمند از مردم است و مردم هنر هنرمند است. خوب بخاطریکه از اصل مطلب دور نرویم، می پردازیم به ادامه خود مطلب و این که عدم توفیق آلبم سپید و سیاه در فراهم کردن رضایت شنونده، ریشه در چه چیزهای داشته و دارد.

 

  1. تفاوت زمان و اثرات آن بر روح آهنگ ها
    اشاره  شد که آلبم سپید و سیاه تهیه شده در شب و منتشر شده در روز است. به این مفهوم که آهنگ های این اثر در تاریک ترین مقطع از زمان یعنی در دوران تاخت و تاز دشمنان افغانستان که بنام طالب گرد هم آمده بودند، ساخته شده و ترتیب و تنظیم گردیده است. در آن وقت فضای سیاسی و اجتماعی و هم زیستی در افغانستان اینگونه نبود که امروز است. بناءً شعری که در چنین جو و فضای انتخاب گردد و آهنگی که در چنین یک وضعیتی ساخته شود، دقیقاً چنین خواهد بود که «سپید و سیاه» است و بایسته است که چنین باشد! در آن روزگار، افغانستان با تمام آنچه که داشت، در آتش می سوخت و تمام داشته ها و اندوخته های مادی و معنوی اش بنابودی کامل کشانیده می شد و هیچ راهی هم بنطر نمی رسید که میراث های فرهنگی و تاریخی این سرزمین را حد اقل به ساحل نجات می کشاند. از سوی دیگر خود هنرمند در بدترین وضعیت روحی در کمپ مهاجرت بسر می برد. خلاصه کلام اینکه این اثر اصالتاً ثمره ای از یک چنین مقطع زمانی است. اما دقت کنیم که اثر مزبور در چه زمانی انتشار یافت.

    آهنگ های آلبم سپید و سیاه زمانی ثبت استدیو می شود که طالبی در افغانستان نیست و خوشبختانه وضعیت افغانستان 180 درجه مثبت تغییر کرده و حالا دل ها بسوی یک امید و فردای آزاد پر می کشند. اینجا است که یک آهنگ پشتو جایش را به آهنگ «وطنم دوباره اینک» و آهنگ دیگری جایش را به آهنگ «صفورا» می دهد. تأخیر در ثبت این اثر و یا ثبت بعد از وقت، تاثیر منفی گذاشته بود روی وضعیت روحی آقای داود سرخوش. زیرا وی دیگر از ثبت آهنگ های این آلبم صرف نظر کرده بود اما گروه هنری میچد وی را وادار کرد تا در پاکستان رفته و آهنگ ها را ثبت کند. آهنگ ها در استدیو در کراچی ثبت می گردند اما هنوز اصلاح نشده و دوباره صداگذاری نشده، 5000 کست از کویته پاکستان به بازار عرضه می گردد. آهنگ های این آلبم به صداگذاری مجدد نیاز داشت که متأسفانه به آن نرسیده آهنگ ها دزدی شدند و در یک مجموعه کست به بازار عرضه گردید. گروه هنری میچد زمانی که وضعیت را چنین دید، تصمیم بر نشر این اثر گرفت و نهایتاً این اثر نشر شد و به بازار عرضه گردید چون گروه هنری میچد را باور این بود که این اثر ثمره ای از یک دور و زمان است و حیف است که نشر نشده بماند ـ با اینکه می دانست نا تکمیل است اما چون نشر شده بود پس تمکیل شدن و نا تکمیل بودن آن دیگر هیچ مفهومی نداشت. بطور فشرده و خلاصه باید گفت که آقای سرخوش اساساً از طرف گروه هنری میچد، که خودش بنیانگذار این گروه است، وادار گردید تا در پاکستان رفته و آهنگ های ساخته شده را بهرحال ثبت کند.

  1. شعر، موسیقی و ترکیب آن
    موسیقی این آلبم مرکب از موسیقی نوع پاب و نوع سنتی است. یعنی موسیقی میان دو نوع پاب و سنتی حرکت کرده است. خود آهنگ اساساً جزء از ساختار کل آهنگ شمرده می شود. شعر و آواز قسمتی از آهنگ را تشکیل می دهند که همه اینها دست در دست هم داده، در مجموع یک مقدار بیگانگی و نا آشنایی را میان آهنگ و شنونده به وجود آورده است. از نظر این حقیر، این خود یک ابتکار است تا یک ضعف اما شاید زود باشد و شاید برای اکثریت مردم افغانستان زیاد مفهوم نباشد اما من اعتقاد دارم که آقای سرخوش این را بصورت یک تعمد در فداکاری می پذیرد چون می داند برای اکثریت قاطع مردم افغانستان، همان آهنگ های محلی که بصورت قدیمی و همیشگی تکرار خوانده  می شوند، زودتر و بیشتر قابل فهم هستند و دلچسب و لذت بخش. اما آهنگ های که هنرمند آن بیشتر روی کیفیت، جدیدیت و محتوی آن تکیه کند، برای فعلاً در میان جامعه افغانی بازار نخواهد داشت و قابل پذیرش برای کتله بزرگی از مردم نخواهد بود. دلایلی احتمالی را برای خسته بودن صدا در بالا متذکر شدم ولی بحیث یک عضوی از عصر خود، به هیچ عنوان نمی توانم بپذیرم که توجهی برای عدم کیفت اشعار و ترتیب و ترکیب موسیقی هم وجود دارد. از نظر من شعر و موسیقی این اثر از کیفیت و محتوی قابل ملاحظه ی برخوردار است و ای کاش چند آلبم دیگر هم از این نوع در بازار سی دی افغانی می داشتیم.

  1. کیفیت در بی کیفیتی
    اکثریت قاطع هنرمندان امروزی افغانستان ظاهربین هستند. یعنی یک هنرمند آوازخوان با تمام نیرو می کوشد تا در کنسرت هایش بیشتر کف زده شود، بیشتر رقصیده شود و بیشتر هیجانی و شور و هلهله برپا شود. اینکه فردای این کنسرت ها و اجراء ها چه خواهد شد، اینکه پیام چنین گردهمآیی های هنری برای جامعه اش چه می تواند باشد، اینکه اثری هنر وی در راستای رشد و ارتقای فرهنگ کشورش چه تاثیری خواهد داشت، اصلاً برای شان مهم نیست. زمانی که در سالن کنسرت با یک تجمع کوچکی از مردم روبرو می شوند، خود سالن به تمام دنیای شان تبدیل می گردد و شرکای کنسرت هم مساوی می شوند با تمام جامعه و مردم شان. از نظر من این روش درست نیست. ما می بینیم که جوامع ملل تمام تلاش شان را می کنند تا هر روز چیزی جدیدی را پیدا کنند، خلق کنند و بهتر کنند. اما ما با گذشت قرن ها، باز هم بدور خود می پیچیم و می پیچیم. تکرار می کنیم و تکرار می کنیم. فقط همین امروز خود را می بینیم و می شناسیم انگار چیزی را بنام «فردا» هیچ نمی دانیم. منباب نمونه، یکی از هنرمندان امروزی که یکی از چهره های شاخص در جمع هنرمندان افغانستان بشمار می آید، یعنی در اکثر جشن ها و محافل عروسی و خینه و شب هفت و از این قبیل... با آهنگ های مست و هیجانی او رقص و پای کوبی می شود، اشعاری را انتخاب می کند که دل انسان را از «دوغ» بد می کند. یعنی وقتی به محتوی آهنگ و انتخاب اشعار وی دقت می کنیم، چیزی را در آن نمیآبیم که به آن امید ببندیم. از اینکه آهنگ های ایشان زیوری خوبی برای محافلی متذکره است، شکی نیست ـ اما ما به آهنگ هم نیاز داریم که در گردهمآیی های مانند لویه جرگه و مجالس از این قبیل سروده شود تا سران مردم افغانستان را بگریبان شان خم کنند که بس است این همه ویرانی، بس است اینهمه از خود بیگانگی و بی کیفیتی و... و بس است این همه برادر کشی..!

    از آنجایی که اکثریت مردم ما از نعمت سواد متأسفانه محروم هستند، درک و فهم اشعار بکار رفته در آلبم «سپید و سیاه» برای شان مشکل است ـ و الا تنها شعر «سپید و سیاه» و «دخترم مکن بازی» می تواند برای یک فرزند افغانستان در قرن بعدی که چشم و گوش باز داشته باشد، برساند که در دهه های 8 و 9 و 10 قرن 20 میلادی در افغانستان چه گذشته است.

حرف آخر
حرف آخر اینکه فرهنگ موسیقی افغانستان در عصر کنونی به یک هنرمندی مثل داود سرخوش شدیداً نیاز دارد. یک جامعه طبیعطاً در طبقات مختلف فرهنگی و اجتماعی تقسیم بندی می شود. ما در طبقات دیگر اجتماع خود جای کسی را زیاد خالی نمی بینیم اما در دایره هنر و فرهنگ موسیقی افغانستان، جای هنرمندانی نذیر داود سرخوش، امیرجان صبوری، عبدالوهاب مددی و... را هیچ کسی دیگری پر نخواهد توانست. بناءً موجودیت این ستارگان، سرمایه ارزشمندی است برای زنده ماندن موسیقی و آهنگ با کیفیت. آهنگی که پیامی را با خود حمل کند. آهنگی که بیانگر وضعیت درونی جامعه باشد، آهنگی که جامعه ساز باشد و آهنگی که برای شنیدن با شد ـ نه تنها برای تفریح..! اینجا بر مردم افغانستان است که از سرمایه های فرهنگی خود پاسداری کند.

آلبم سپید و سیاه بهرحال اثری سنگین و وزینی که است که گوش های باز و شنوا را به شنیدن وا می دارد. این آلبم سخن گفتنی دارد برای یک ملت بیدار و آگاه. این آلبم حاوی هزاران درد و رنجی نهفته مردم و جامعه در آتش سوخته و سرزمینی ویران شده ی افغانستان است. هزاران راز نگفته و فریاد های سرداده نشده را می توان از لابلای آهنگ های این آلبم شنید، حس کرد و درک کرد...!

توفیق داود سرخوش، این سرمایه ارزشمند افغانستان را، در راهی که می رود از خداوند می خواهم!
حبیب پیمان ـ دنمارک

 

نظرات 10 + ارسال نظر
علی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ب.ظ

salam karatayat khili aali ast

محمد شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام. مطالب زیبا ای بود. واقعا حرفی ندارد.

حبیب پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ق.ظ

آقای سرخوش سلام

عید سعیدفطر را به شما و تمام اعضای فامیل محترم شما تبریک گفته و هر روز تان را مانند روز عید، خوش می خواهم.

شاد و مسرور باشید!

حسن دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ http://snopy.blogfa.com

سلام داوود جان از خداوند برای خودت سلامتی و تندرستی طلب دارم.من این را وظیفه خود میدانم که از زحمات و تلاش های بی اندازه شما تشکر کنم.داوود جان من به عنوان یک بچه هزاره آرزوی دیدن کلیپ های خودته از آلبوم بسیار بسیار خوبه سپید و سیاه را دارم به امید آن روز.
من همیشه حاضر به همکاری با شما هستم .
حسن قربانی جمهوریه آذربایجان (باکو)

باچه آزره یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:45 ق.ظ http://bacheazrablogfa

سرخوش عزیز سلام برشما وهمت هنری تان
ازین که کاروان هنر این مردم طلایه دار مثل شمارا دارد خرسنیم.
باهمه گرفتاری های کاری ازین که بخش دری را فعال نمودید نیابتا از سوی همه علاقه مندان از شما سپاسگذاریم.
من برای فعلا امکانات بسیار خوب فیلمسازی را در اختیار دارم.
و تمام عشق من اینست که در کنار کار های روزمره بتوانم آهنگ های شمارا مصور سازم.
نمیدانم درین رابطه نظر جناب عالی چیست؟

هزاره دختر چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:12 ب.ظ

چند سال پیش ایران بودم که یک فیلم ویدیویی دیدم البته یک کنسرت بود. کنسرت داوود سرخوش در دانمارک. خوب خواندنهای شاد داشت و بچه های قومها همه رقص می کدند و همچنان دخترهای قومها.ویک خواننده دوست داشتنی با گیسوان بلند با لحن هزارگی یگان دانه کابلی، مقصد می خواند. من هم خوب عقده ای ذوق زده صد دفعه سیل کردم او فیلمه. و از همو وقت داوود سرخوش راخیلی دوست داشتم.چون هنرمند مابود. خوش بودم که حداقل یک نفر را پیدا کردم هزارگی می خواند این رقمی.
بهرحال او وقت من با نام افغانی زندگی می کردم و افغانی بودن او آدم برایم مهمتر بود. حالا بیشترازسه ساله که من دیگه افغانی نیستم هزاره هستم.
و حالا در اروپا من خواندنهای قدیمی داوود سرخوش راشنیدم. خواندنهای دمبوره خواندنهای حماسی.نمی دانم چی بگویم شاید شکستم.شاید همه باورهایم شکست اعتقاداتم بهم ریخت. داوودسرخوش کسی بود که با صدای او با شنیدن خواندنهای حماسی او بچه سیزده ساله ما تفنگ برداشت رفت در میدان جنگ و دیگه برنگشت. او وقت داوود سرنمد می خواند و او مردم غریب بادلشان با وجودشان اوراتشویق می کردند. حالا او آدم خواندن پشتو می خوانه. خواندن هزارگی بلیبور توشوم ترک سفر کن را من امروز شنیدم. البته این خواندن جدیده دمبوره نیست. یک رقم با اکراه خوانده شده که گویا این آدم هزارگی یاد نداره یا از او شرم موکونه. داوود جان سرخوش من اول تورادرزمان حال دیدم بعد درزمان گذشته یادم آمد که چی بودی وچی شدی.
فقط دلم شکسته.وبس.
امید که موفق باشی

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ

بامعذرت ادرس ایمیلم یادم رفته بود. کاش یکدفعه خودت هم خواندنهای سابقت راگوش کنی او خواندنها برای من باعث شده که تصمیم برگشت بگیرم و بعنوان یک هزاره زندگی کنم و خوده قوم خوره ثابت کنم.

نصیر احمد فدایی سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:52 ق.ظ http://www.azara.blogfa.com

سلاموباز هم تکرارا موگوم سلام.........
چطور استی داود جان سرخوش؟
خیلی دوستت دارم..
من همه کنسرتهای تانرا گوش داده ام..
منتظر یگان جدید..
یگان کنسرت جدید خواهد کی کردید؟
همین میسیج را هم که کردم برای تان..
دراو بیت ( مومردم آزره ..) ره گوش میکدوم..
تا زنده هستم نخواهد فراموشت کنم.........
زنده باد زنده باد داود سرخوش هزاره زنده باد زنده باد
نصیر احمد فدایی از کویته شهر بروری..........

شیرین جان دوشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ب.ظ http://salsal3.blogfa.com

سلام داود جان
بسیار خوش شدم که وبلاگ شما را پیدا کردم . از خواندنهای بسیار زیبایت یک دنیا تشکر .امیدوارم که همیشه سبز و مانا باشی.

علی.فیاضی و هادی رسولی چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ب.ظ http://goolzar.blogfa.com

سلام داوود عزیز!

چقه خوش استیم ما دو نفر ازیکه وبلاگ شما هنرمند معروف خود را یافتیم. واقعا وبلاگتان زیبا و بی نظیر است. کنسرت اسلو خیلی زیبا بود ما انتظار داریم که بزودی باز شما را در استج موزیک ببینیم و از خواندنای شما لذت ببریم!
شاد و خندان باشی داوود جان!

به امید آنروز....ع....ه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد